ماه و خورشید
پارت ۴۶
کوک : خب زنگ ریاضی تموم شد کیا زنگ بعد بوکس کار میکنم
همه : من
کوک : خب ارویین دوهیون بیاین کمک اونورا و آنارا برید لباساتونو عوض کنید
با بچه رفتیم توپا رو جمع کردیم دستکشاهم مرتب کردیم وسیله های بسکتبال هم جمع کردیم ارویین و دوهیون کیسه بوکس هارو می آوردن من نصبشون میکردم که صدای زنگ اومد و بچه ها اومدن تو سالن
کوک : به موقع تموم شد
هاری : واو هر کیسه ای یه دستکش داره
باندمو از جیبم درو اوردمو و چند دور مچه دستم بعد گفت دستم و به تدریج دور انگشتام پیچیدم
که تهیونگ اومد
ته : خب کیا بلندن
ارویین و دوهیون و کوک و اون ژاپنی ایه اسمش یادم نیست : من
شیا : ما بلد نیستیم
کوک : فقط نیاز به سرعت داره و هیچ وقت گاردتو پایین نیار
مدیر گو : جئون میشه تو مشت نزنی " خنده "
کوک : قول دادید که میرید محکم تر میارید به من چه
رفت
شینا : خب شروع کنیم
ته : تو دستکشات کو
کوک : استفاده نمیکنم باندم برای جلو گیری از کبودیه
ته : شروع کنید
شروع به مشت زدن کردیم فقط من به غیر از مشت لگد هم میزدم بقیه میترسیدن بهشون برخورد کنه
که اونا بعد یک ساعت و نیم خسته شدن
ته : میتونید نیم ساعت استراحت کنید
کوک : شیییییییییییییییبببببببببببباااااااااااااااااالللللللللللللللللل
ته : بی تربیت
هاری : چی گفت یکی معنی کنه
ته : کوک بسته
رفتم پیش بقیه
کوک : کلمه ی شیبال یه لغت کره ایه که به معنیه فاک می باشد
دوهیون : بی ادب
کوک : آخ مادر مردمممممممم
ته : والا اگه ماهم نمیگفتیم داشتی اون کیسه رو به باد میدادی
کوک : اینو مارک تصرف میکنم
ته : جیا و نارا و دومین و وون سونگ برا مرگش جشن گرفتن
شیا : از دومین چه خبر
ته : هیچی به دستمون نرسیده فقط خبر رسیده خواهر کوکو حامله کرده
کوک : جفتمون داریم دایی میشیم ؟
ته : من دایی شده بودم من دوتا خواهر دارم یکیش ۳۱ سالشه همین جا زندگی میکنه اسمش سونمیه یه دختر کوچولوعم به اسم......
کوک : دیا
دیا : سلام کوکو سلام دایی
کوک : کوک نه کوکو
همه : کپ خودتونه استاد
سونمی : چخبر یوقت خبری از ما نگیری
دیا : بگو که با دایی ازدواج کردی
کوک : من با داییه تو ازدواج کردم
دیا : هورااااااااااااااااااااااااااااااااا
کوک : بچه ۸ سالته درست رفتار کن
دیا : نمیخوام شیبال
ته : دیا این چه حرفیه نچ نچ نچ
دیا : عن خوردم کوکو بریم بیرون اهان تو این لباس شکل
همه : خرگوش شدی
کوک : عه لعنت چرا خرگوش اصلا خداحافظ من میرم تو اتاقم تا این اسمو نشنوم
ته : اگه بری عاقبت خوبی برات نداره " به کره ای گفت "
سونمی : اوه اوه کوک نرو
دیا : مامان چی گفت ؟
ته : شما به مامانت بگو ببرتت کره تا یاد بگیری
کوک : زندگی هیییییییییییییییییی
رفتم رو پای تهیونگ نشستمو گوشیشو برداشتم
هاری :.....
🌑🌕
کوک : خب زنگ ریاضی تموم شد کیا زنگ بعد بوکس کار میکنم
همه : من
کوک : خب ارویین دوهیون بیاین کمک اونورا و آنارا برید لباساتونو عوض کنید
با بچه رفتیم توپا رو جمع کردیم دستکشاهم مرتب کردیم وسیله های بسکتبال هم جمع کردیم ارویین و دوهیون کیسه بوکس هارو می آوردن من نصبشون میکردم که صدای زنگ اومد و بچه ها اومدن تو سالن
کوک : به موقع تموم شد
هاری : واو هر کیسه ای یه دستکش داره
باندمو از جیبم درو اوردمو و چند دور مچه دستم بعد گفت دستم و به تدریج دور انگشتام پیچیدم
که تهیونگ اومد
ته : خب کیا بلندن
ارویین و دوهیون و کوک و اون ژاپنی ایه اسمش یادم نیست : من
شیا : ما بلد نیستیم
کوک : فقط نیاز به سرعت داره و هیچ وقت گاردتو پایین نیار
مدیر گو : جئون میشه تو مشت نزنی " خنده "
کوک : قول دادید که میرید محکم تر میارید به من چه
رفت
شینا : خب شروع کنیم
ته : تو دستکشات کو
کوک : استفاده نمیکنم باندم برای جلو گیری از کبودیه
ته : شروع کنید
شروع به مشت زدن کردیم فقط من به غیر از مشت لگد هم میزدم بقیه میترسیدن بهشون برخورد کنه
که اونا بعد یک ساعت و نیم خسته شدن
ته : میتونید نیم ساعت استراحت کنید
کوک : شیییییییییییییییبببببببببببباااااااااااااااااالللللللللللللللللل
ته : بی تربیت
هاری : چی گفت یکی معنی کنه
ته : کوک بسته
رفتم پیش بقیه
کوک : کلمه ی شیبال یه لغت کره ایه که به معنیه فاک می باشد
دوهیون : بی ادب
کوک : آخ مادر مردمممممممم
ته : والا اگه ماهم نمیگفتیم داشتی اون کیسه رو به باد میدادی
کوک : اینو مارک تصرف میکنم
ته : جیا و نارا و دومین و وون سونگ برا مرگش جشن گرفتن
شیا : از دومین چه خبر
ته : هیچی به دستمون نرسیده فقط خبر رسیده خواهر کوکو حامله کرده
کوک : جفتمون داریم دایی میشیم ؟
ته : من دایی شده بودم من دوتا خواهر دارم یکیش ۳۱ سالشه همین جا زندگی میکنه اسمش سونمیه یه دختر کوچولوعم به اسم......
کوک : دیا
دیا : سلام کوکو سلام دایی
کوک : کوک نه کوکو
همه : کپ خودتونه استاد
سونمی : چخبر یوقت خبری از ما نگیری
دیا : بگو که با دایی ازدواج کردی
کوک : من با داییه تو ازدواج کردم
دیا : هورااااااااااااااااااااااااااااااااا
کوک : بچه ۸ سالته درست رفتار کن
دیا : نمیخوام شیبال
ته : دیا این چه حرفیه نچ نچ نچ
دیا : عن خوردم کوکو بریم بیرون اهان تو این لباس شکل
همه : خرگوش شدی
کوک : عه لعنت چرا خرگوش اصلا خداحافظ من میرم تو اتاقم تا این اسمو نشنوم
ته : اگه بری عاقبت خوبی برات نداره " به کره ای گفت "
سونمی : اوه اوه کوک نرو
دیا : مامان چی گفت ؟
ته : شما به مامانت بگو ببرتت کره تا یاد بگیری
کوک : زندگی هیییییییییییییییییی
رفتم رو پای تهیونگ نشستمو گوشیشو برداشتم
هاری :.....
🌑🌕
۵.۲k
۱۱ اردیبهشت ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.