p8
ویو ات
خیلی بهم رسیدن با جیمین زندگی کردن بهتر بود تا پدرم ولی زیاد فرقی هم نداشت چه برده ی اون باشم و چه برده جیمین ساعت دوازده شب بود جیمین اومد دنبالم سوار ماشین شدم (اسلاید دو لباس ات برای مهمونی)
ات: فکر کردم با راننده میای
جیمین: اگه با راننده بیا بهمون شک میکنن و اینکه این یه مهمونی خانوادگی و باید مخفی بمونه واسه همین راننده ها حق ورود ندارن
ات: اها... کجا میخوایم بریم هنوز دو ساعت تا مهمونی وقت دارین آقای پارک
جیمین: میفهمی... خوشگل شدی عزیزم (مهربون و گرم)
ات: ها؟ عزیزم؟
جیمین: نباید بقیه شک کنن اخه کدوم زوج همدیگه رو با اسم خانوادگی صدا میزنن
ات: درسته....عزیزم (آروم)
جیمین: باید بازیگر خوبی باشی و اگر نه به پدرت تحویلت میدم
ات: باشه جیمین
ویو جیمین
ات رو بردم یه سالن تمرین
ات: ما تو سالن تمرین چیکار میکنیم؟
جیمین دست ات رو بالا اورد و با اون دستش کمر ات رو گرفت دو بار پاشو به زمین زد و اهنگ پخش شد و آهسته شروع کردن به رقصیدن (مثل کاور)
ات: چی... چیکار میکنی
جیمین: تو مراسم امشب باید برقصیم
ات: ولی منـ...
جیمین: میدونم بلد نیستی الان باید یاد بگیری با حرکات پای من هماهنگ شو
ات: باشه... انگار تو خیلی مهارت داری.... پس حتما اینکارو با دخترای زیادی کردی
جیمین: چیشد حسودی کردی عزیزم؟
ات: جیمینا (اخم کیوت)
جیمین: شوخی کردم ولی خوب داری یاد میگیری
ات: من زود یاد نمیگیرم لونا ادمین خوبیه و داستان ما رو خوب پیش میبره
😌
جیمین: اون که صد درصد
😎
خلاصه رسیدن مهمونی
م/ج: اون سلام پسرم
جیمین: سلام مامان
م/ج: بیا باید به دخترای زیادی معرفیت کنم
جیمین: مادر جان یه دقیقه وایستا در رابطه با هدیه اون تابلویی که میخواستی یه مشکلی واسش پیش اومد به جاش یه هدیه دیگه دارم برات این ات هست دوست دخترم و به زودی نامزدم
ات: سلام خاله جان
م/ج: وای چه دختر خوشگلی از اونایی که من در نظر گرفتم خوشگل تری واسه همین جیمین عاشقت شده
ات: ممنون خاله جان شما هم خیلی خوشگلین جیمین از زیبایی شما برای من گفته بود
م/ج: بیا بریم پیش بقیه مهمونا راستی میدونستین که میخوام به عنوان هدیه این دو زوج چی روز قبول کنم؟ لطفا برام برقصین
جیمین: حتما
م/ج: ات عزیزم هفته بعد یکشنبه بیا خونه من یه مهمونی خانومانه با چند تا از دوستام و عروساشون دارم تو هم میای دیگه نه؟ عروس گلم
ات: خوبـ...
ویو جیمین
اون روز دقیقا روزیه که میخوام برم بابای ات رو ببینم گفتم بهتره ات سرگرم باشه و نفهمه و بهش اشاره کردم قبول کنه
جیمین: برو عزیزم از خوشگلی چیزی کم نداری
ات: حتما میام خاله جان
م/ج: رانندم شخصا میاد دنبالت
ات: چشم خاله جون خیلی ممنون
خیلی بهم رسیدن با جیمین زندگی کردن بهتر بود تا پدرم ولی زیاد فرقی هم نداشت چه برده ی اون باشم و چه برده جیمین ساعت دوازده شب بود جیمین اومد دنبالم سوار ماشین شدم (اسلاید دو لباس ات برای مهمونی)
ات: فکر کردم با راننده میای
جیمین: اگه با راننده بیا بهمون شک میکنن و اینکه این یه مهمونی خانوادگی و باید مخفی بمونه واسه همین راننده ها حق ورود ندارن
ات: اها... کجا میخوایم بریم هنوز دو ساعت تا مهمونی وقت دارین آقای پارک
جیمین: میفهمی... خوشگل شدی عزیزم (مهربون و گرم)
ات: ها؟ عزیزم؟
جیمین: نباید بقیه شک کنن اخه کدوم زوج همدیگه رو با اسم خانوادگی صدا میزنن
ات: درسته....عزیزم (آروم)
جیمین: باید بازیگر خوبی باشی و اگر نه به پدرت تحویلت میدم
ات: باشه جیمین
ویو جیمین
ات رو بردم یه سالن تمرین
ات: ما تو سالن تمرین چیکار میکنیم؟
جیمین دست ات رو بالا اورد و با اون دستش کمر ات رو گرفت دو بار پاشو به زمین زد و اهنگ پخش شد و آهسته شروع کردن به رقصیدن (مثل کاور)
ات: چی... چیکار میکنی
جیمین: تو مراسم امشب باید برقصیم
ات: ولی منـ...
جیمین: میدونم بلد نیستی الان باید یاد بگیری با حرکات پای من هماهنگ شو
ات: باشه... انگار تو خیلی مهارت داری.... پس حتما اینکارو با دخترای زیادی کردی
جیمین: چیشد حسودی کردی عزیزم؟
ات: جیمینا (اخم کیوت)
جیمین: شوخی کردم ولی خوب داری یاد میگیری
ات: من زود یاد نمیگیرم لونا ادمین خوبیه و داستان ما رو خوب پیش میبره
😌
جیمین: اون که صد درصد
😎
خلاصه رسیدن مهمونی
م/ج: اون سلام پسرم
جیمین: سلام مامان
م/ج: بیا باید به دخترای زیادی معرفیت کنم
جیمین: مادر جان یه دقیقه وایستا در رابطه با هدیه اون تابلویی که میخواستی یه مشکلی واسش پیش اومد به جاش یه هدیه دیگه دارم برات این ات هست دوست دخترم و به زودی نامزدم
ات: سلام خاله جان
م/ج: وای چه دختر خوشگلی از اونایی که من در نظر گرفتم خوشگل تری واسه همین جیمین عاشقت شده
ات: ممنون خاله جان شما هم خیلی خوشگلین جیمین از زیبایی شما برای من گفته بود
م/ج: بیا بریم پیش بقیه مهمونا راستی میدونستین که میخوام به عنوان هدیه این دو زوج چی روز قبول کنم؟ لطفا برام برقصین
جیمین: حتما
م/ج: ات عزیزم هفته بعد یکشنبه بیا خونه من یه مهمونی خانومانه با چند تا از دوستام و عروساشون دارم تو هم میای دیگه نه؟ عروس گلم
ات: خوبـ...
ویو جیمین
اون روز دقیقا روزیه که میخوام برم بابای ات رو ببینم گفتم بهتره ات سرگرم باشه و نفهمه و بهش اشاره کردم قبول کنه
جیمین: برو عزیزم از خوشگلی چیزی کم نداری
ات: حتما میام خاله جان
م/ج: رانندم شخصا میاد دنبالت
ات: چشم خاله جون خیلی ممنون
۸.۴k
۲۲ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.