مافیا سرد 7
ولی نباید به روی خودم بیارم.
بعد از یه مدت آجوما اومد گفت شام حاضره رفتم سر میز نشستم که تهیونگم
بعد از یه مدت اومد.
در حین غذا خوردن گوشیم زنگ خورد آرش بود گوشیم کنار تهیونگ بود و اسمش رو دید.
وقتی اسمش رو دید یه نگاهی به من انداخت
ات : میشه جواب بدم
ته : آره ولی جلوی من روی اسپیکر
ویو ات
وای اون گفته بود راجب پیشنهادش فکر کنم بعد زنگ میزنه الان جلوی ته جواب بدم بدبخت میشم
ات : میشه رو اسپیکر نذارم
ته : نه نمیشه
(مکالمه آرش و ات )
ار : سلام ات خوبی
ات : سلام خوبم مرسی کاری داشتی
ار : اره میخواستم جوابت رو بدونم
ات : اممم کدوم جواب
ار : خب همون پیشنهاد دوستیمون دیگه
ات : آها اره خب ام فک نکردم راجبش من کار دارم خداحا... که ته گوشی رو ازم گرفت و هزار تا حرف بار آرش کرد
ویو ات :
خب تمام مدت به من زل زده بود منم هل کرده بودم
ته تلفن رو قطع کرد و به من نگاه کرد
نگاهش خیلی ترسناک بود
ته : دیگه با این پسره حرف نمیزنی
( با داد)
و رفت تو اتاق
شب شد و من رفتم توی تخت که دیدم ته اومد تو اتاق و کنارم خوابید
ات : اممم مگه جدا نمیخوابیم
ته : معلومه که نه
ات : میشه من رو مبل بخوابم
تا اینو گفتم روم خیمه زد و گفت میترسی
کنار من بخوابی؟
ات : امم هرکاری بگی میکنم فقط امشب پیش هم نخوابیم
ته : هرکاری
ات : آ آره
ویو ات
تا گفتم آره منو بوسید
وقتی بعد از چند مین جدا شدیم به قیافه
شک شده من خندید
بعد گفتم : حالا دیگه میتونیم جدا بخوابیم
ته : نخیر
ات : تو گفتی اگه بذارم هرکاری کنی میتونیم جدا بخوابیم
ته : ولی تو جواب ندادی چرا میخوای تنها بخوابی
ات :
لطفا حمایت کنید ⭐🌫
بعد از یه مدت آجوما اومد گفت شام حاضره رفتم سر میز نشستم که تهیونگم
بعد از یه مدت اومد.
در حین غذا خوردن گوشیم زنگ خورد آرش بود گوشیم کنار تهیونگ بود و اسمش رو دید.
وقتی اسمش رو دید یه نگاهی به من انداخت
ات : میشه جواب بدم
ته : آره ولی جلوی من روی اسپیکر
ویو ات
وای اون گفته بود راجب پیشنهادش فکر کنم بعد زنگ میزنه الان جلوی ته جواب بدم بدبخت میشم
ات : میشه رو اسپیکر نذارم
ته : نه نمیشه
(مکالمه آرش و ات )
ار : سلام ات خوبی
ات : سلام خوبم مرسی کاری داشتی
ار : اره میخواستم جوابت رو بدونم
ات : اممم کدوم جواب
ار : خب همون پیشنهاد دوستیمون دیگه
ات : آها اره خب ام فک نکردم راجبش من کار دارم خداحا... که ته گوشی رو ازم گرفت و هزار تا حرف بار آرش کرد
ویو ات :
خب تمام مدت به من زل زده بود منم هل کرده بودم
ته تلفن رو قطع کرد و به من نگاه کرد
نگاهش خیلی ترسناک بود
ته : دیگه با این پسره حرف نمیزنی
( با داد)
و رفت تو اتاق
شب شد و من رفتم توی تخت که دیدم ته اومد تو اتاق و کنارم خوابید
ات : اممم مگه جدا نمیخوابیم
ته : معلومه که نه
ات : میشه من رو مبل بخوابم
تا اینو گفتم روم خیمه زد و گفت میترسی
کنار من بخوابی؟
ات : امم هرکاری بگی میکنم فقط امشب پیش هم نخوابیم
ته : هرکاری
ات : آ آره
ویو ات
تا گفتم آره منو بوسید
وقتی بعد از چند مین جدا شدیم به قیافه
شک شده من خندید
بعد گفتم : حالا دیگه میتونیم جدا بخوابیم
ته : نخیر
ات : تو گفتی اگه بذارم هرکاری کنی میتونیم جدا بخوابیم
ته : ولی تو جواب ندادی چرا میخوای تنها بخوابی
ات :
لطفا حمایت کنید ⭐🌫
۳.۵k
۲۹ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.