پارت ۳۳
ویو کوک
رفتم توی اتاقم که دیدم تهسونگ اومد
تهسونگ: قربان میتونم بیام تو؟
کوک: بیا در ضمن با من رسمی صحبت نکن به هر حال از بچگی پیش هم بزرگ شدیم باشه؟
تهسونگ: بله قربا.. یعنی کوک
کوک: خب بگو چی شده خبری هست؟
تهسونگ: راستش آره یه خبری هست دست راستش رو فهمیدیم کیه اما یکی از نزدیکاته که حتی توی عمارتتم زندگی میکنه
کوک: کیه؟(عصبی)
تهسونگ: اون....
ویو ات
داشتم با دوستم لیا حرف میزدم دیدم کوک اومد
کوک: سلام جوجه فلفلی
ات: سلام خرگوش کوچولو چرا انقدر کلافه ای انگار ناراحتی
کوک: خستگیه کاره دیگه چه میشه کرد
ات: خب این بحثو تموم کنیم بیا استراحت کن برای شام فعلا زوده یکم بخواب
کوک: نه تهسونگ داره میاد یکم کار کنیم
ات: اوکی پس من میرم پیش یجی
کوک: میشه نری؟
ات: چرا؟
کوک: دلم تنگ شده خب بیا پیشم میخوام بغلت کنم
ات: یه بغل کن سریع برم اخه به خواهر شوهره مو فرفریم قول دادم برم پیشش یکم غیبت کنیم
کوک: الان غیبت کردن شما دوتا وروجک جدی خیلی مهمه؟
ات: صد البته
کوک: باشه بابا بیا بغلم بعد برو
ات کوکو بغل کرد و رفت که تهسونگ اومد
تهسونگ: سلام داداش
کوک: سلام بیا بریم اتاق کار
تهسونگ: باشه
کوک: امشب شام بمون بعد شام صداش میزنم ازش حرف بکشیم
تهسونگ: اوکی اما اگه نگه چی؟
کوک: حداقل اینکه بگه باهاش کار میکنه بازم خوبه
موقع شام
.....
حمایتتتت یادتون نره جوجه های الورا
رفتم توی اتاقم که دیدم تهسونگ اومد
تهسونگ: قربان میتونم بیام تو؟
کوک: بیا در ضمن با من رسمی صحبت نکن به هر حال از بچگی پیش هم بزرگ شدیم باشه؟
تهسونگ: بله قربا.. یعنی کوک
کوک: خب بگو چی شده خبری هست؟
تهسونگ: راستش آره یه خبری هست دست راستش رو فهمیدیم کیه اما یکی از نزدیکاته که حتی توی عمارتتم زندگی میکنه
کوک: کیه؟(عصبی)
تهسونگ: اون....
ویو ات
داشتم با دوستم لیا حرف میزدم دیدم کوک اومد
کوک: سلام جوجه فلفلی
ات: سلام خرگوش کوچولو چرا انقدر کلافه ای انگار ناراحتی
کوک: خستگیه کاره دیگه چه میشه کرد
ات: خب این بحثو تموم کنیم بیا استراحت کن برای شام فعلا زوده یکم بخواب
کوک: نه تهسونگ داره میاد یکم کار کنیم
ات: اوکی پس من میرم پیش یجی
کوک: میشه نری؟
ات: چرا؟
کوک: دلم تنگ شده خب بیا پیشم میخوام بغلت کنم
ات: یه بغل کن سریع برم اخه به خواهر شوهره مو فرفریم قول دادم برم پیشش یکم غیبت کنیم
کوک: الان غیبت کردن شما دوتا وروجک جدی خیلی مهمه؟
ات: صد البته
کوک: باشه بابا بیا بغلم بعد برو
ات کوکو بغل کرد و رفت که تهسونگ اومد
تهسونگ: سلام داداش
کوک: سلام بیا بریم اتاق کار
تهسونگ: باشه
کوک: امشب شام بمون بعد شام صداش میزنم ازش حرف بکشیم
تهسونگ: اوکی اما اگه نگه چی؟
کوک: حداقل اینکه بگه باهاش کار میکنه بازم خوبه
موقع شام
.....
حمایتتتت یادتون نره جوجه های الورا
۹.۶k
۱۰ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.