زندگی مخفی پارت چهل
.....زمان حال.....
کوک :و این از روز اول
وقتی که یونگی و جیمین از اتاق بیرون اومدن
ما داشتیم با کیفیت اچ دی تمام صحنه اعتراف رو میدیدیم
همون لحظه اهیون پرید بغل جیمین و شروع کرد حرف زدن همراه اشک شوق ریختن«واییییییی
تبریک میگممممم
ایشالا به پای هم پیر بشیددددد»
هوسوک هم با یک حرکت انتحاری از روی مبل پرید بغل یونگی و گفت«تبریک میگم
دو پرنده عاشق بعد از ۸ سال به هم رسیدننننن»
تهیونگ:اهیون ناراحت نشده بود ؟؟
کوک:اهیون براش خوشحالی جیمین مهم بود که اونو دید که حالا هم انگار قراره بمونه
تهیونگ:تو چرا نرفتی؟
کوک:بچه ها نقشه جدیدی ریختن
ولی این بیشتر نقشه اهیون و هوسوکه اون شبی که این اتفاق برات افتاد
تهیونگ:اووو
حالا نقشه چیه
کوک:هنوز هیچی راجبش نگفتن فقط خودشون دوتا و یونگی و جیمین میدونن
و اون دوتا هم تایید کردن
خب رسیدیم
وایسا
سریع ماشینو خاموش کرد و از ماشین پیاده شد و چرخید و رفت و در رو برای تهیونگ باز کرد
تهیونگ:مگه من پرنسم؟؟
کوک:بله تا وقتی که هنوز کامل خوب نشدی باید پرنس باشی
هردو خندیدیم و وارد خونه شدیم
بعد از خوش آمد گویی خیلی خیلی خیلی خیلی گرمشون که داشتم از حال میرفتم اینقدر بغلم کرده بودن و کوکی فرشته نجاتم اومد و منو از زیر دستشون در آورد
بعد از شام
هیچ کاری نداشتیم
کوکی:بچه ها میآید آآاااااااا
جیمین:خب بگو دیگههه
کوکی:پلی استیشن بازی کنیم
جین و جیسو سری به هم نگاه کردن و هممون یاد آخرین باری که بازی کرده بودیم افتادیم
.........فلش بک.....چهارسال پیش......
تهیونگ:جین هیونگگگگگ
جین:چیهههه
تهیونگ:بریم بازی ویدیو اییی
رزی:آره اوپا بریم
جیمین:هیونگگگ بریممم
جین:اگه بگم باشه میتونید مثل بچه ادم بازی میکنید و خواهشاً هوای جیمین رو داشته باشید
یونگی:بچه ها من بازی نمیکنم
نوبت منو بدید به جیمین
جیمین:مَنون هیونگ
.............
کوک :و این از روز اول
وقتی که یونگی و جیمین از اتاق بیرون اومدن
ما داشتیم با کیفیت اچ دی تمام صحنه اعتراف رو میدیدیم
همون لحظه اهیون پرید بغل جیمین و شروع کرد حرف زدن همراه اشک شوق ریختن«واییییییی
تبریک میگممممم
ایشالا به پای هم پیر بشیددددد»
هوسوک هم با یک حرکت انتحاری از روی مبل پرید بغل یونگی و گفت«تبریک میگم
دو پرنده عاشق بعد از ۸ سال به هم رسیدننننن»
تهیونگ:اهیون ناراحت نشده بود ؟؟
کوک:اهیون براش خوشحالی جیمین مهم بود که اونو دید که حالا هم انگار قراره بمونه
تهیونگ:تو چرا نرفتی؟
کوک:بچه ها نقشه جدیدی ریختن
ولی این بیشتر نقشه اهیون و هوسوکه اون شبی که این اتفاق برات افتاد
تهیونگ:اووو
حالا نقشه چیه
کوک:هنوز هیچی راجبش نگفتن فقط خودشون دوتا و یونگی و جیمین میدونن
و اون دوتا هم تایید کردن
خب رسیدیم
وایسا
سریع ماشینو خاموش کرد و از ماشین پیاده شد و چرخید و رفت و در رو برای تهیونگ باز کرد
تهیونگ:مگه من پرنسم؟؟
کوک:بله تا وقتی که هنوز کامل خوب نشدی باید پرنس باشی
هردو خندیدیم و وارد خونه شدیم
بعد از خوش آمد گویی خیلی خیلی خیلی خیلی گرمشون که داشتم از حال میرفتم اینقدر بغلم کرده بودن و کوکی فرشته نجاتم اومد و منو از زیر دستشون در آورد
بعد از شام
هیچ کاری نداشتیم
کوکی:بچه ها میآید آآاااااااا
جیمین:خب بگو دیگههه
کوکی:پلی استیشن بازی کنیم
جین و جیسو سری به هم نگاه کردن و هممون یاد آخرین باری که بازی کرده بودیم افتادیم
.........فلش بک.....چهارسال پیش......
تهیونگ:جین هیونگگگگگ
جین:چیهههه
تهیونگ:بریم بازی ویدیو اییی
رزی:آره اوپا بریم
جیمین:هیونگگگ بریممم
جین:اگه بگم باشه میتونید مثل بچه ادم بازی میکنید و خواهشاً هوای جیمین رو داشته باشید
یونگی:بچه ها من بازی نمیکنم
نوبت منو بدید به جیمین
جیمین:مَنون هیونگ
.............
۲.۳k
۲۳ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.