مربی سخت گیر من💙 ~Part 1~
شخصیت ها:
جیهوپ
سن: ۳۰
قد: ۱۷۷
وزن: ۶۵
خانواده: همسر ، پدر ، مادر ، خواهر بزرگ تر
شغل: مربی حرفه ای رقص ، استاد هنر های نمایشی دانشگاه سئول
گارام
سن: ۲۴
قد: ۱۶۶
وزن: ۴۶
خانواده: همسر ، پدر ، مادر
شغل: دانشجو رشته هنر ، کاراموز رقص
خلاصه داستان (مربی سخت گیر من):
داستان درباره گارام همسر جانگ هوسوک بهترین دنسر آسیا هست که به سبب شرکت تو این کلاس ها هردو عاشق هم میشن و با هم ازدواج میکنند و ....
(گارام)
واییی خسته شدم انقدر بالا و پایین پریدم هوففف
جیهوپ: گارام شی(با عصبانیت و داد)
گارام: ب..بله استاد
جیهوپ: چرا انقدر وسط حرکات می ایستی و حرکات رو اشتباه میزنی هااااا
گارام: معذرت میخوام
جیهوپ: معذرت خواهی به چه درد من میخوره ، تو فکر کردی رقص فقط چهارتا شلنگ و تخته انداختن
گارام: نه..
جیهوپ: پس چی؟ چرا انقدر بی دقتی؟
گارام: ....
جیهوپ: بیا توی اتاقم کارت دارم سریع
جیهوپ رفت و منم پشت سرش راه افتادم ، او با عصبانیت وارد اتاق شد و در رو محکم کوبید
جیهوپ: گارام این چه وضعشه؟ تو مثلا همسر منی
گارام: خب مگه گناه کردم که همسرت شدم
جیهوپ: گارام تو قبل از اینکه با من ازدواج کنی بهترین شاگردم بودی ولی الان چی ، تو شدی تنبل ترین شاگردم میفهمی یعنی چی
گارام: خب نمیتونم مثل قبل پر انرژی باشم
جیهوپ: خب چرا نمیتونی؟
گارام: نمیدونم
جیهوپ: این آخرین اخطار منه گارام دیگه نمیتونم از تنبلی تو چشم پوشی کنم
گارام: ولی
جیهوپ: ولی و اما نداره همین که گفتم
گارام: جیهوپ تو چرا یجوری رفتار میکنی انگار که من هیچ هنر و استعدادی ندارم
جیهوپ: چون خودتو داری اینجوری نشون میدی
گارام: من مثلا زنتم
جیهوپ: چون زنمی قرار نیست با پارتی بازی مدرکت رو بدم باید خودت تلاش کنی حالا هم برو سر کلاس زود
گارام: واقعا که
با عصبانیت از اتاق اومدم بیرون و رفتم داخل سالن و سرجام ایستادم و شروع به تمرین کردم و سعی کردم تمرکزم رو روش بزارم ، چند دقیقه بعد از من جیهوپ وارد سالن شد و یه سری حرکات جدید رو بهمون آموزش داد و به حرکات ما نظارت داشت
کپی ممنوع ❌️
جیهوپ
سن: ۳۰
قد: ۱۷۷
وزن: ۶۵
خانواده: همسر ، پدر ، مادر ، خواهر بزرگ تر
شغل: مربی حرفه ای رقص ، استاد هنر های نمایشی دانشگاه سئول
گارام
سن: ۲۴
قد: ۱۶۶
وزن: ۴۶
خانواده: همسر ، پدر ، مادر
شغل: دانشجو رشته هنر ، کاراموز رقص
خلاصه داستان (مربی سخت گیر من):
داستان درباره گارام همسر جانگ هوسوک بهترین دنسر آسیا هست که به سبب شرکت تو این کلاس ها هردو عاشق هم میشن و با هم ازدواج میکنند و ....
(گارام)
واییی خسته شدم انقدر بالا و پایین پریدم هوففف
جیهوپ: گارام شی(با عصبانیت و داد)
گارام: ب..بله استاد
جیهوپ: چرا انقدر وسط حرکات می ایستی و حرکات رو اشتباه میزنی هااااا
گارام: معذرت میخوام
جیهوپ: معذرت خواهی به چه درد من میخوره ، تو فکر کردی رقص فقط چهارتا شلنگ و تخته انداختن
گارام: نه..
جیهوپ: پس چی؟ چرا انقدر بی دقتی؟
گارام: ....
جیهوپ: بیا توی اتاقم کارت دارم سریع
جیهوپ رفت و منم پشت سرش راه افتادم ، او با عصبانیت وارد اتاق شد و در رو محکم کوبید
جیهوپ: گارام این چه وضعشه؟ تو مثلا همسر منی
گارام: خب مگه گناه کردم که همسرت شدم
جیهوپ: گارام تو قبل از اینکه با من ازدواج کنی بهترین شاگردم بودی ولی الان چی ، تو شدی تنبل ترین شاگردم میفهمی یعنی چی
گارام: خب نمیتونم مثل قبل پر انرژی باشم
جیهوپ: خب چرا نمیتونی؟
گارام: نمیدونم
جیهوپ: این آخرین اخطار منه گارام دیگه نمیتونم از تنبلی تو چشم پوشی کنم
گارام: ولی
جیهوپ: ولی و اما نداره همین که گفتم
گارام: جیهوپ تو چرا یجوری رفتار میکنی انگار که من هیچ هنر و استعدادی ندارم
جیهوپ: چون خودتو داری اینجوری نشون میدی
گارام: من مثلا زنتم
جیهوپ: چون زنمی قرار نیست با پارتی بازی مدرکت رو بدم باید خودت تلاش کنی حالا هم برو سر کلاس زود
گارام: واقعا که
با عصبانیت از اتاق اومدم بیرون و رفتم داخل سالن و سرجام ایستادم و شروع به تمرین کردم و سعی کردم تمرکزم رو روش بزارم ، چند دقیقه بعد از من جیهوپ وارد سالن شد و یه سری حرکات جدید رو بهمون آموزش داد و به حرکات ما نظارت داشت
کپی ممنوع ❌️
۱۹۰.۹k
۰۷ اسفند ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱۳۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.