وقتی اون بچه میخواست ولی تو نه
حمایت کنین پارت بعدی رو بزارم
ات ویو
سلام من ات هستم و18 سالمه من و 2 ماهه که با کوک ازدواج کردم و زندگی خیلی خوبی داریم و تا به حال باهم رابطه نداشتیم چون من یکم میترسم وبه این چیزا فک نمیکنم ولی اون خیلی اصرار میکنه که بچه میخواد ولی من بهش میگم 2 تایی زندگی رمانتیک تری داریم و وقتی 20 سالم شد بچه دار بشیم یعنی 2 سال دیگه بازم بنظرم زوده برا بچه دار شدن.ولی اون خیلی پا فشاری میکنه منم خیلی دوسش دارم و نمیتونم ناراحتیشو ببینم اون اینقدر بچه دوست داره که به من گفت حاضره برام 10 تا ماشین و خونه برام بخره ولی من بهش گفتم هنوز زوده حتی توی مراسم ها با بچه ها گرم میگیره و تا بقیه میگن چرا بچه دار نمیشین میگه هنوز زوده و یه نگاه مظلومانه به من میکنه ولی من نمیتونم به این خواستش جواب مثبت بدم.الان زندیکای زمستون بود و زمستون داشت خودشو به ما نشود میداد هوا خیلی سرد بود منم که پر از کرمم برا همین حاضر شدم که برم خرید به کوک که توی کمپانی بود زنگ زدم که بدونه من نیستم
+سلام عزیزم چخبرا؟خوبی؟
_سلام هیچ خبری نیست منم تا یه ربع دیگه میام خونه
+اممم کوک میخواستم بگم من میرم خرید
_چیی؟ توی این هوا؟مطمئنی؟اگه مریض شی چی؟
+چاگیا نگران نباش خودمو پوشوندم
_اوکی ولی زود برگرد که شام بخوریم
+اوکی بای
_بای
همین که تلفونو قطع کردم برقا رفت ماهم که طبقه 10 میشینیم البته ساختمون 16 طبقه اس اسانسور هم نمیشد استفاده کرد منم داشتم سکته میزدم چراغ قوه رو روشن کردم و به بدبختی اومدم پایین و ماشینمو با ترس از پارکینگ تاریک بیرون اوردم و رفتم مرکز خرید
2 ساعت بد
+اومدم خونه دیدم هنوز برق نیومده با ترس رفتم دم در و در رو باز کردم داشتم کوک رو صدا میزدم که از ترس گریه کرم
+کوک ...هقق ...کجایی
که یه دفعه جلوم ظاهر شد و
+جیغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغ(گریه شدید)کوک رو محکم بغل میکنه
_ببخشید عزیزم گریه نکن باشه خواهش میکنم من خیلی متاسفم گریه نکن چاگیا
بعد از 5 دقیقه گریه کردن
_میخوای برات اب بیارم؟
+اره
_بفرمایید
+ممنونم
_بازم ازت معزرت میخوام که ترسوندمت
+نه بابا اشکال ن داره فقط داشتم یکم میمردم *خنده
_امممممم ات میگم الان که برق رفته و منم میدونم ازم خجالت میکشی پس بهتر نیست امشب انجامش بدیم
+اب تو دهنم پرید چاگیاااااااااااااااا مگه نگفتم دیگه درباره ی این حرف نزن
_تو 2 ماهه که با من ازدواج کردی پس دیگه نباید خجالت بکشی
+کوک کافیهه(گریه) یعنی بچه ازمن مهم تره که داری اینجوری احساساتمو زیر پا میزاری
_توکه بیشتر از من اینکارو کردی من چقدر بهت گفتم..باشه دیگه نمیگم فقط گریه نکن باشه؟
+هق...اصلا دیگه با من حرف نزن رفتم و تو تاریکی برا خودم رامن درست کردم و با گریه خوردم اصلا نباید باهات ازدواج میکردم.......هق..هققههقق.....
_چاگیا
+دیگه منو چاگیا صدا نزن
لایک فراموش نشه فردا شب 1 میزارم
اگه خونه باشم
ات ویو
سلام من ات هستم و18 سالمه من و 2 ماهه که با کوک ازدواج کردم و زندگی خیلی خوبی داریم و تا به حال باهم رابطه نداشتیم چون من یکم میترسم وبه این چیزا فک نمیکنم ولی اون خیلی اصرار میکنه که بچه میخواد ولی من بهش میگم 2 تایی زندگی رمانتیک تری داریم و وقتی 20 سالم شد بچه دار بشیم یعنی 2 سال دیگه بازم بنظرم زوده برا بچه دار شدن.ولی اون خیلی پا فشاری میکنه منم خیلی دوسش دارم و نمیتونم ناراحتیشو ببینم اون اینقدر بچه دوست داره که به من گفت حاضره برام 10 تا ماشین و خونه برام بخره ولی من بهش گفتم هنوز زوده حتی توی مراسم ها با بچه ها گرم میگیره و تا بقیه میگن چرا بچه دار نمیشین میگه هنوز زوده و یه نگاه مظلومانه به من میکنه ولی من نمیتونم به این خواستش جواب مثبت بدم.الان زندیکای زمستون بود و زمستون داشت خودشو به ما نشود میداد هوا خیلی سرد بود منم که پر از کرمم برا همین حاضر شدم که برم خرید به کوک که توی کمپانی بود زنگ زدم که بدونه من نیستم
+سلام عزیزم چخبرا؟خوبی؟
_سلام هیچ خبری نیست منم تا یه ربع دیگه میام خونه
+اممم کوک میخواستم بگم من میرم خرید
_چیی؟ توی این هوا؟مطمئنی؟اگه مریض شی چی؟
+چاگیا نگران نباش خودمو پوشوندم
_اوکی ولی زود برگرد که شام بخوریم
+اوکی بای
_بای
همین که تلفونو قطع کردم برقا رفت ماهم که طبقه 10 میشینیم البته ساختمون 16 طبقه اس اسانسور هم نمیشد استفاده کرد منم داشتم سکته میزدم چراغ قوه رو روشن کردم و به بدبختی اومدم پایین و ماشینمو با ترس از پارکینگ تاریک بیرون اوردم و رفتم مرکز خرید
2 ساعت بد
+اومدم خونه دیدم هنوز برق نیومده با ترس رفتم دم در و در رو باز کردم داشتم کوک رو صدا میزدم که از ترس گریه کرم
+کوک ...هقق ...کجایی
که یه دفعه جلوم ظاهر شد و
+جیغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغ(گریه شدید)کوک رو محکم بغل میکنه
_ببخشید عزیزم گریه نکن باشه خواهش میکنم من خیلی متاسفم گریه نکن چاگیا
بعد از 5 دقیقه گریه کردن
_میخوای برات اب بیارم؟
+اره
_بفرمایید
+ممنونم
_بازم ازت معزرت میخوام که ترسوندمت
+نه بابا اشکال ن داره فقط داشتم یکم میمردم *خنده
_امممممم ات میگم الان که برق رفته و منم میدونم ازم خجالت میکشی پس بهتر نیست امشب انجامش بدیم
+اب تو دهنم پرید چاگیاااااااااااااااا مگه نگفتم دیگه درباره ی این حرف نزن
_تو 2 ماهه که با من ازدواج کردی پس دیگه نباید خجالت بکشی
+کوک کافیهه(گریه) یعنی بچه ازمن مهم تره که داری اینجوری احساساتمو زیر پا میزاری
_توکه بیشتر از من اینکارو کردی من چقدر بهت گفتم..باشه دیگه نمیگم فقط گریه نکن باشه؟
+هق...اصلا دیگه با من حرف نزن رفتم و تو تاریکی برا خودم رامن درست کردم و با گریه خوردم اصلا نباید باهات ازدواج میکردم.......هق..هققههقق.....
_چاگیا
+دیگه منو چاگیا صدا نزن
لایک فراموش نشه فردا شب 1 میزارم
اگه خونه باشم
۴.۹k
۰۸ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.