در قصه سوریه
در قصه سوریه
مقامات ما ایرانی ها
خیلی سست و ضعیف عمل کردند...
گفته شد که ما از شهریور سال ۱۴۰۳
میدانستیم که قرار است
مزدوران ترکیه خائن و اسرائیل خبیث
در سوریه دست به کودتا و جنایت میزنند
اما ما به جز اطلاع دادن به دولت قانونی بشارالاسد دیگر ظاهرا هیچ حرکتی برای
دفع این فتنه نکردیم...!
ما میبایست حد اقل از قبل
برای سقوط شهر دمشق برنامه میداشتیم
و
در مناطقی محدود در سوریه با نقشه و برنامه قبلی می ماندیم و در فرصت مناسب
خود و متحدان خود را از آن مناطق به سایر مناطق سوریه بسط میدادیم تا
دوباره سوریه دست خودمان به افتد
و
بهترین جا برای ماندن ما در نواحی سوریه در شرایط اشغال آن،
دو منطقه بود
یکی منطقه ساحلی سوریه
که در غرب سوریه قرار دارد
و
اغلب مردم آن منطقه شیعه هستند
و
این منطقه نیز با دنیای خارج ارتباط زمینی و دریایی داشت
هم با کشور لبنان هم مرز بود
و
هم با دریای مدیترانه مرز مشترک داشت
لذا
رفت و آمد ما نیز در منطقه ساحلی سوریه آسان میشد
و
دومین منطقه سوریه
منطقه
جنوب شرق سوریه آنجایی که شهر مرزی
ابوکمال سوریه وجود داشت
یاران ما سال ها در شهر ابوکمال پایگاه داشتند و از آنجا با عراق و متحدان عراقی مان که در شهر مجاور با ابوکمال یعنی شهر القائم بودند در ارتباط بودند
بنابراین ما می توانستیم با یک برنامه مشخص
در دو منطقه ابوکمال سوریه و ساحلی سوریه نیروهای خودمان و نیروهای وفادار به اسد و سوریه مستقل را آنجا نگه داریم و در یک فرصت مناسب
از آن دو منطقه به مناطق دیگر سوریه راهی شویم...
همچنین گفته شد
آمریکایی های لعین و یهودی ها پلید
راه زمینی و هوایی برای ورود ایران به سوریه را در زمان سقوط سوریه بسته بودند
برای همین نظامیان ما موفق نشدند آنجا بروند
که این دلیل هم توجیه خوبی برای کم کاری ما نبود
زیرا
دشمن که پر واضح است که برای ورود ما به سوریه مانع تراشی میکند لکن ما هستیم که موظف ایم با ابتکار و همت و تلاش و توکل موانع دشمن را بشکنیم و حتی با دشمن درگیر بشویم و وارد سوریه بشویم و کار خودمان را آنجا پیگیری نمائیم
مقامات ما ایرانی ها
خیلی سست و ضعیف عمل کردند...
گفته شد که ما از شهریور سال ۱۴۰۳
میدانستیم که قرار است
مزدوران ترکیه خائن و اسرائیل خبیث
در سوریه دست به کودتا و جنایت میزنند
اما ما به جز اطلاع دادن به دولت قانونی بشارالاسد دیگر ظاهرا هیچ حرکتی برای
دفع این فتنه نکردیم...!
ما میبایست حد اقل از قبل
برای سقوط شهر دمشق برنامه میداشتیم
و
در مناطقی محدود در سوریه با نقشه و برنامه قبلی می ماندیم و در فرصت مناسب
خود و متحدان خود را از آن مناطق به سایر مناطق سوریه بسط میدادیم تا
دوباره سوریه دست خودمان به افتد
و
بهترین جا برای ماندن ما در نواحی سوریه در شرایط اشغال آن،
دو منطقه بود
یکی منطقه ساحلی سوریه
که در غرب سوریه قرار دارد
و
اغلب مردم آن منطقه شیعه هستند
و
این منطقه نیز با دنیای خارج ارتباط زمینی و دریایی داشت
هم با کشور لبنان هم مرز بود
و
هم با دریای مدیترانه مرز مشترک داشت
لذا
رفت و آمد ما نیز در منطقه ساحلی سوریه آسان میشد
و
دومین منطقه سوریه
منطقه
جنوب شرق سوریه آنجایی که شهر مرزی
ابوکمال سوریه وجود داشت
یاران ما سال ها در شهر ابوکمال پایگاه داشتند و از آنجا با عراق و متحدان عراقی مان که در شهر مجاور با ابوکمال یعنی شهر القائم بودند در ارتباط بودند
بنابراین ما می توانستیم با یک برنامه مشخص
در دو منطقه ابوکمال سوریه و ساحلی سوریه نیروهای خودمان و نیروهای وفادار به اسد و سوریه مستقل را آنجا نگه داریم و در یک فرصت مناسب
از آن دو منطقه به مناطق دیگر سوریه راهی شویم...
همچنین گفته شد
آمریکایی های لعین و یهودی ها پلید
راه زمینی و هوایی برای ورود ایران به سوریه را در زمان سقوط سوریه بسته بودند
برای همین نظامیان ما موفق نشدند آنجا بروند
که این دلیل هم توجیه خوبی برای کم کاری ما نبود
زیرا
دشمن که پر واضح است که برای ورود ما به سوریه مانع تراشی میکند لکن ما هستیم که موظف ایم با ابتکار و همت و تلاش و توکل موانع دشمن را بشکنیم و حتی با دشمن درگیر بشویم و وارد سوریه بشویم و کار خودمان را آنجا پیگیری نمائیم
۳۴۵
۱۱ دی ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.