بیبی نازنین من ★ پارت ۱۳★
*آییی
پام
"چیشد
*شیشه رفت تو پام
"خدمت کار شیشه برای چی
خدمتکار:او بیخشید آقا
آتسوشی قبل از اینکه بره ازم یه لیوان آب خواست
منم بهش دادم
که ناگهان از دستش لیوان افتاد و شکست
منم جارو کردم ولی این یه تکه اینجا موند آقا
متاسفم
"هوفف
حالا کمک کن درش بیارم
خدمتکار:چ.چشم
(درش آوردن)
"هنوز درد میکنه؟
*ن.نه خوبه
بریم صبحونه بخوریم که من خیلی گشنمه
"بریم
(بلند شدن رفتن)
*هیسسس
"چیشد
*هیچی جاش درد میکنه
(رفتن سر میز صبحونه)
دازای نشست و به دوبار زد روی پاش
چویا هم رفت روی پای دازای
"خدمتکار امروز صبحونه چیه؟
خدمتکار:امروز صبحونه وافل
شیر
آب پرتقال پنیر و چای شیرین(یهو وسط داستان رگ ایرانیم زد بالا)
پام
"چیشد
*شیشه رفت تو پام
"خدمت کار شیشه برای چی
خدمتکار:او بیخشید آقا
آتسوشی قبل از اینکه بره ازم یه لیوان آب خواست
منم بهش دادم
که ناگهان از دستش لیوان افتاد و شکست
منم جارو کردم ولی این یه تکه اینجا موند آقا
متاسفم
"هوفف
حالا کمک کن درش بیارم
خدمتکار:چ.چشم
(درش آوردن)
"هنوز درد میکنه؟
*ن.نه خوبه
بریم صبحونه بخوریم که من خیلی گشنمه
"بریم
(بلند شدن رفتن)
*هیسسس
"چیشد
*هیچی جاش درد میکنه
(رفتن سر میز صبحونه)
دازای نشست و به دوبار زد روی پاش
چویا هم رفت روی پای دازای
"خدمتکار امروز صبحونه چیه؟
خدمتکار:امروز صبحونه وافل
شیر
آب پرتقال پنیر و چای شیرین(یهو وسط داستان رگ ایرانیم زد بالا)
۶.۹k
۲۱ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.