ممنوعه
ممنوعه
۸بود؟
یونجی ویو
باورم نمیشد
دارم بای مافیا ازدواجج میکنممم؟
اصلا چرا قبول کردم
چرا بهش اعتماد کردم
عوففففف
ولش کن
باید میرفم حموم
شیر باز کردم و
رفتم توی وان
یونجی: اخیشش راحت شدم
بعدش اومدم بیرون و تازه یادم افتاد من لباس ندارممم
یونجی: وایی چ غلطی کنم حالا
سیع کردم با حوله خودمو بپوشونم و برم اتاق جونگکوک تا ازش لباس بگیرم
سیع کردم درو باز کنم ک بلهه
در قفله
یونجی: اهههه چ غلطی کنم حالا
محکم در زدم
یونجی: اقایی جونگکوکککک میشههه این درو باز کنییییدد لطفااا
بعد چند مین در محکم باز شد
جونگکوک: تو چرا با حوله ای؟
یونجی: حیح(با لبخند خیلب گشاد و فیک)
یونجی: راستش رفتم حموم و بعدس یادم افتاد لباس ندارم
جونگکوک: عا باشه الان از لباسای خودم بهت میدم تا برات لباس بگیرم
(و رفت)
بعد چند مین دوبارع اومد
جونگکوک: این تیشرت رو بگیر بلنده شلوار نیاز نیست توعم که قدت اندازه بچه ۸سالس
یونجی: یااااا
(محکم تیشرت رو گرفت)
بونجی: شاید قد تو خیلب بالنده وگرنه من خیلیم قد بلندم
جونگکوک: بچه کوچولو(با خنده)
یونجی: یاا برو بیرونن
جونگکوک داشت میرفت بیرون ک گفت
یونجی: راستی میشه درو فقل نکنی؟ جونگکوک: ولی اگه بابام خاست اذیتت کنه چی؟
یونجی: چیزی نمیشه
اگه هم شد تو همین اتاق بغلی متوجه میشی
جونگکوک: هوم باشه شمارتو بده
یونجی: بابات گوشیمو ازم گرفته
جوتگکوک: هوم باشه پس من شمارمو میدم یاداشت کن من گوشی رو از پدرم میگیرم
یونجی: باشه
جوتگکوک:*******(والا شمارع کوکو ندارم🗿)
جونگکوک: پس وقتی چیزی خاستی و من بیرون بودم زنگ بزن
یونجی: باشع روی دستم یاداشتتش کردن همیشه باهام میمونه
جونگکوک: عافرین دختر خوب(با خنده)
یونجی: یااا
جونگکوک: خیلخوب نخور منو ـ
یونجی: مرسی
جونگکوک: خاهش
(رفت بیرون)
لایک؟
۸بود؟
یونجی ویو
باورم نمیشد
دارم بای مافیا ازدواجج میکنممم؟
اصلا چرا قبول کردم
چرا بهش اعتماد کردم
عوففففف
ولش کن
باید میرفم حموم
شیر باز کردم و
رفتم توی وان
یونجی: اخیشش راحت شدم
بعدش اومدم بیرون و تازه یادم افتاد من لباس ندارممم
یونجی: وایی چ غلطی کنم حالا
سیع کردم با حوله خودمو بپوشونم و برم اتاق جونگکوک تا ازش لباس بگیرم
سیع کردم درو باز کنم ک بلهه
در قفله
یونجی: اهههه چ غلطی کنم حالا
محکم در زدم
یونجی: اقایی جونگکوکککک میشههه این درو باز کنییییدد لطفااا
بعد چند مین در محکم باز شد
جونگکوک: تو چرا با حوله ای؟
یونجی: حیح(با لبخند خیلب گشاد و فیک)
یونجی: راستش رفتم حموم و بعدس یادم افتاد لباس ندارم
جونگکوک: عا باشه الان از لباسای خودم بهت میدم تا برات لباس بگیرم
(و رفت)
بعد چند مین دوبارع اومد
جونگکوک: این تیشرت رو بگیر بلنده شلوار نیاز نیست توعم که قدت اندازه بچه ۸سالس
یونجی: یااااا
(محکم تیشرت رو گرفت)
بونجی: شاید قد تو خیلب بالنده وگرنه من خیلیم قد بلندم
جونگکوک: بچه کوچولو(با خنده)
یونجی: یاا برو بیرونن
جونگکوک داشت میرفت بیرون ک گفت
یونجی: راستی میشه درو فقل نکنی؟ جونگکوک: ولی اگه بابام خاست اذیتت کنه چی؟
یونجی: چیزی نمیشه
اگه هم شد تو همین اتاق بغلی متوجه میشی
جونگکوک: هوم باشه شمارتو بده
یونجی: بابات گوشیمو ازم گرفته
جوتگکوک: هوم باشه پس من شمارمو میدم یاداشت کن من گوشی رو از پدرم میگیرم
یونجی: باشه
جوتگکوک:*******(والا شمارع کوکو ندارم🗿)
جونگکوک: پس وقتی چیزی خاستی و من بیرون بودم زنگ بزن
یونجی: باشع روی دستم یاداشتتش کردن همیشه باهام میمونه
جونگکوک: عافرین دختر خوب(با خنده)
یونجی: یااا
جونگکوک: خیلخوب نخور منو ـ
یونجی: مرسی
جونگکوک: خاهش
(رفت بیرون)
لایک؟
۶.۴k
۲۷ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.