رقاص مرگ 12
①②
♢دکتر یانگ. ✦اجوما._کوک.=هانا. لیا✓
(البته لیا رو یکم شک دارم)
اولین که ببخشید این چند روز نبودم واقعا وقت نشد بزارم ببخشید 🙏🏻
♢ببین کوک این دختر بد ازت میترسه.
_بایدم بترسه من اربابشم.
♢کوک هنوزم مثل بچه ها رفتار میکنی😐
✦تقصیر منم بود... بی خود و بی جهت اون دختر بی گناه بد بخت رو زدم😔
_ایشش چه کار باید بکنیم.
♢من تا 1ساعت دیگه اینجا میمونم باهاش حرف میزنم.
_باش پس ارامبخش هم براش بنویس.
😐♢
♢کوک مگه من روانشناسم؟
_امم... نه
♢کوک.. واقعا یه وافیای؟
-این چه سوالی هست که میپرسی دکتر؟
♢هیی عقل نداری راحتی😐😂
-😐
۱ ساعت بعد 🍷
+اخخ...
♢دخترم بیدار شدی؟
+شــ... شما کی هستید؟
♢من دکترم .. اسمت ات بود درسته؟
+بله!
♢ات.. کوک واقعا ناراحت که این کار رو کرده.
+اون.. اون ایندفعه دیگه من رو میکشه! منو میکشه..
♢نه این کارو نمیکنه.
+واقعا؟
♢اره.
+با.. باش دیـ.. دیگه نمیترسم ازش
♢تو از قبل لکنت داشتی؟
+بله.
♢اها باش...
دکتر رفت.
_میتونم بیام تو؟
+بـ.. بله ارباب..
🥧_امد داخل ❣️سر ات پایین بود. میاد روی تخت میشینه و با انگشتاش سر ات رو بالا میاره 😐🥧
_ات.. بهت گفته بودم که دوست ندارم با لکنت حرف بزنی! و اینکه اژم نترس.. اجوما هم پشیمونه که زدت.
+ارباب..
-بله؟
+از کحا فهمیدید که من نبودم؟
_اجوما وقتی داشت هانا با تلفن حرف میزد شنید.
+ارباب..
-بله؟
+اگه اجوما یکم دیرتر میفهمید من مرده بودم! من به جفتتون گفتم که مت این کارو نکردم (بغض) اما شما منو تنبیه کردی!(نتونست دیگه جلوی بغضش رو بگیرع)(گریه بی صدا)
-(بغلش کرد)
_ات...
+بله ارباب.
_میدونستی تو اولین نفری هستی که این بغلت منو باد مامانم میندازه؟
+(سکوت کرده)
-ات منو ببخش.. تو اولین خدمتکاری هستی که دارم ازش معذرت میخوام..
(چند دقیقه بعد)
_ات.. ات..
(فهمید خوابیده)
اروم گذاشتش روی تخت)
رفت بیرون از اتاقش..نشست روی کاناپه.
³⁰دقیقه بعد.
✓سلام...(با داد)
_هویی اروم ات خوابه.
✓ات.. مگه اون هـ. ر. ز. ه هنوز زندس؟
-درست زر بزن
✓اوو بدت امد؟ (یه چک خوابون تو صورتش)
-هر کاری میخوای بکنی با من بکن دیگه کاری به اون نداشته باش..(رفت توی اتاق ات و رفت روی تخت و کم کم خوابش برد)
فردا صبح
بیا پایین (。◕‿◕。)
یکم دیگه
تا اینجا امدی به خاطر دل من قلب رو قرمز نمیکنی؟
خب ادامه فیک 👈🏻👉🏻
صبح شد 🌞
از دید ات: بیدار شدم دیدم یکی از پشت بغلم کرده دستاش رو دیدم......
نه یعنی ارباب بغلم کرده؟
اروم جوری که بیدار نشه میخواستم از بغلش در بیام که...
از دید کوک: نیم بیدار بودم که صدای زم زمه شنیدم.. بعدشم که داشت تکون میخورد تا خواست کامل بیاد بیرون از بغلم...
_کجا؟
+ارباب... بیدارید؟
-نه خوابم 😑
✓کوک..
پارت ②①😁🍷💋
♢دکتر یانگ. ✦اجوما._کوک.=هانا. لیا✓
(البته لیا رو یکم شک دارم)
اولین که ببخشید این چند روز نبودم واقعا وقت نشد بزارم ببخشید 🙏🏻
♢ببین کوک این دختر بد ازت میترسه.
_بایدم بترسه من اربابشم.
♢کوک هنوزم مثل بچه ها رفتار میکنی😐
✦تقصیر منم بود... بی خود و بی جهت اون دختر بی گناه بد بخت رو زدم😔
_ایشش چه کار باید بکنیم.
♢من تا 1ساعت دیگه اینجا میمونم باهاش حرف میزنم.
_باش پس ارامبخش هم براش بنویس.
😐♢
♢کوک مگه من روانشناسم؟
_امم... نه
♢کوک.. واقعا یه وافیای؟
-این چه سوالی هست که میپرسی دکتر؟
♢هیی عقل نداری راحتی😐😂
-😐
۱ ساعت بعد 🍷
+اخخ...
♢دخترم بیدار شدی؟
+شــ... شما کی هستید؟
♢من دکترم .. اسمت ات بود درسته؟
+بله!
♢ات.. کوک واقعا ناراحت که این کار رو کرده.
+اون.. اون ایندفعه دیگه من رو میکشه! منو میکشه..
♢نه این کارو نمیکنه.
+واقعا؟
♢اره.
+با.. باش دیـ.. دیگه نمیترسم ازش
♢تو از قبل لکنت داشتی؟
+بله.
♢اها باش...
دکتر رفت.
_میتونم بیام تو؟
+بـ.. بله ارباب..
🥧_امد داخل ❣️سر ات پایین بود. میاد روی تخت میشینه و با انگشتاش سر ات رو بالا میاره 😐🥧
_ات.. بهت گفته بودم که دوست ندارم با لکنت حرف بزنی! و اینکه اژم نترس.. اجوما هم پشیمونه که زدت.
+ارباب..
-بله؟
+از کحا فهمیدید که من نبودم؟
_اجوما وقتی داشت هانا با تلفن حرف میزد شنید.
+ارباب..
-بله؟
+اگه اجوما یکم دیرتر میفهمید من مرده بودم! من به جفتتون گفتم که مت این کارو نکردم (بغض) اما شما منو تنبیه کردی!(نتونست دیگه جلوی بغضش رو بگیرع)(گریه بی صدا)
-(بغلش کرد)
_ات...
+بله ارباب.
_میدونستی تو اولین نفری هستی که این بغلت منو باد مامانم میندازه؟
+(سکوت کرده)
-ات منو ببخش.. تو اولین خدمتکاری هستی که دارم ازش معذرت میخوام..
(چند دقیقه بعد)
_ات.. ات..
(فهمید خوابیده)
اروم گذاشتش روی تخت)
رفت بیرون از اتاقش..نشست روی کاناپه.
³⁰دقیقه بعد.
✓سلام...(با داد)
_هویی اروم ات خوابه.
✓ات.. مگه اون هـ. ر. ز. ه هنوز زندس؟
-درست زر بزن
✓اوو بدت امد؟ (یه چک خوابون تو صورتش)
-هر کاری میخوای بکنی با من بکن دیگه کاری به اون نداشته باش..(رفت توی اتاق ات و رفت روی تخت و کم کم خوابش برد)
فردا صبح
بیا پایین (。◕‿◕。)
یکم دیگه
تا اینجا امدی به خاطر دل من قلب رو قرمز نمیکنی؟
خب ادامه فیک 👈🏻👉🏻
صبح شد 🌞
از دید ات: بیدار شدم دیدم یکی از پشت بغلم کرده دستاش رو دیدم......
نه یعنی ارباب بغلم کرده؟
اروم جوری که بیدار نشه میخواستم از بغلش در بیام که...
از دید کوک: نیم بیدار بودم که صدای زم زمه شنیدم.. بعدشم که داشت تکون میخورد تا خواست کامل بیاد بیرون از بغلم...
_کجا؟
+ارباب... بیدارید؟
-نه خوابم 😑
✓کوک..
پارت ②①😁🍷💋
۵.۹k
۰۷ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.