شروعی مث از اول
شروعی مث از اول
پارت چهار
ا.ت ویو
تقریبا چند ساعتی میشد مامان و بابا رفتن مسافرت بوسان
برای عیادت فامیلامون
و این برام خیلی خبر خوشحال کننده ای بود
گوشیمو از روی میز وداشتم و به .... پیام دادم
"قرارمون امشبه؟
که بعد دو دقیقه نوتیف پیام اومد
"ساعت 11:00
"اوکیه
به ساعت که 7 رو نشون میداد نگاهی انداختم و با خوشحالی به سمت اتاقم پرواز کردم
برای امشب ذوق داشتم
بعد حدود نیم ساعت دوش گرفتم ماسک صورت اکلیلی گذاشتم و موهامو که از زیر به رنگ صورتی درآورده بودم صاف کردم
و شروع به میکاپ لایت کردم
ک لباسی که برای امشب انتخاب کرده بودم رو ورداشتم و به طرف اتاق پرو رفتم لباسم
لباس قرمزی بود به صورت زنجیر طلایی رنگی یه کمربندی از هم جدا کرده بود
بعد از اتمام کارم کتمو ورداشتم و نگاهی به خودم از آینه انتخاب و یه لبخند زدم به سمت ماشین پروازز کردم
ماشینم رو جلوی مکان نگه داشتم و وقتی پیاده شدم به نگهبانی دادم که بیرون بود
"پارک کن
سری تکون داد
به سمت داخل رفتم و از دور آرلا رو دیدم
"خیلیی هیجان زدم
...............
پارت چهار
ا.ت ویو
تقریبا چند ساعتی میشد مامان و بابا رفتن مسافرت بوسان
برای عیادت فامیلامون
و این برام خیلی خبر خوشحال کننده ای بود
گوشیمو از روی میز وداشتم و به .... پیام دادم
"قرارمون امشبه؟
که بعد دو دقیقه نوتیف پیام اومد
"ساعت 11:00
"اوکیه
به ساعت که 7 رو نشون میداد نگاهی انداختم و با خوشحالی به سمت اتاقم پرواز کردم
برای امشب ذوق داشتم
بعد حدود نیم ساعت دوش گرفتم ماسک صورت اکلیلی گذاشتم و موهامو که از زیر به رنگ صورتی درآورده بودم صاف کردم
و شروع به میکاپ لایت کردم
ک لباسی که برای امشب انتخاب کرده بودم رو ورداشتم و به طرف اتاق پرو رفتم لباسم
لباس قرمزی بود به صورت زنجیر طلایی رنگی یه کمربندی از هم جدا کرده بود
بعد از اتمام کارم کتمو ورداشتم و نگاهی به خودم از آینه انتخاب و یه لبخند زدم به سمت ماشین پروازز کردم
ماشینم رو جلوی مکان نگه داشتم و وقتی پیاده شدم به نگهبانی دادم که بیرون بود
"پارک کن
سری تکون داد
به سمت داخل رفتم و از دور آرلا رو دیدم
"خیلیی هیجان زدم
...............
۶.۴k
۱۱ مهر ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.