خون آشام من🖤🍷
خون آشام من🖤🍷
پارت ۱۸
پرش زمانی به شب
ات ویو
دیگه شب شده بود هوا خیلی گرم بود روی تخت دراز کشیده بودم که تهیونگ اومد و بیحال کنارم دراز کشید منم همینجوری نگاش میکردم خیلی جذاب شده بود نههههههههه ات چی داری میگه بعد چند دقیقه
تهیونگ:ات خیلی سرده برو پتو بیار
ات:چی هوا که خیلی گرمه تهیونگ ببینمت دستمو گذاشتم روی پیشونیش خیلی داغ بود رفتم پایین و یه قرص استامینوفن و پارچه و یه ظرف اب برداشتم و رفتم بالا قرص و دادم دهنشو خورد بعد درازش دادم و روی پیشونیش پاچه رو خیس کردم و گذاشتم
ات:تهیونگ بهتر شدی
تهیونگ هیچی نمیگفت تا صب بیدار بودم و مثل بچه از تهیونگ مراقبت کردم که تبش اومد پایین
ات:تهیونگ به.... تری (اونجاهایی که نقطه چین میذارم خوابش میبره)
تهیونگ:آره
ات:خب پاشو......برو پایی صبح نتو....بخور و اینکه من میخام بخوابم عین.....بچه ها شب ازت مراقبت کردم ...... تازه خیلی هم هزیون میگفتی 😂😂
تهیونگ:باشه باشه بیا بگیر بخواب
ات:مطمعنی خوبی
تهیونگ:اره
ات:خب من..... میرم... صبخانیتو بیارم رفتم آورد و کنار تهیونگ خوابیدم حال باشت گذاشتنم نداشتم
خوابیدم
تهیونگ ویو صبحونه رو خوردم و دراز کشیدم که ات سرشو گذاش روی سینم خواب بود اگه بیدارش کنم بهتره ات ات محکم تر بغلم کرد که منم بیدارش کردم(تهیونگ درسته بایستی ولی کند زدی به صحنه ی عاشقانمون ) ات بیدار شد و معذرت خواهی کرد و روشن اونوری کردو دوباره خوابید
پرش زمانی به آخر هفته......
پارت ۱۸
پرش زمانی به شب
ات ویو
دیگه شب شده بود هوا خیلی گرم بود روی تخت دراز کشیده بودم که تهیونگ اومد و بیحال کنارم دراز کشید منم همینجوری نگاش میکردم خیلی جذاب شده بود نههههههههه ات چی داری میگه بعد چند دقیقه
تهیونگ:ات خیلی سرده برو پتو بیار
ات:چی هوا که خیلی گرمه تهیونگ ببینمت دستمو گذاشتم روی پیشونیش خیلی داغ بود رفتم پایین و یه قرص استامینوفن و پارچه و یه ظرف اب برداشتم و رفتم بالا قرص و دادم دهنشو خورد بعد درازش دادم و روی پیشونیش پاچه رو خیس کردم و گذاشتم
ات:تهیونگ بهتر شدی
تهیونگ هیچی نمیگفت تا صب بیدار بودم و مثل بچه از تهیونگ مراقبت کردم که تبش اومد پایین
ات:تهیونگ به.... تری (اونجاهایی که نقطه چین میذارم خوابش میبره)
تهیونگ:آره
ات:خب پاشو......برو پایی صبح نتو....بخور و اینکه من میخام بخوابم عین.....بچه ها شب ازت مراقبت کردم ...... تازه خیلی هم هزیون میگفتی 😂😂
تهیونگ:باشه باشه بیا بگیر بخواب
ات:مطمعنی خوبی
تهیونگ:اره
ات:خب من..... میرم... صبخانیتو بیارم رفتم آورد و کنار تهیونگ خوابیدم حال باشت گذاشتنم نداشتم
خوابیدم
تهیونگ ویو صبحونه رو خوردم و دراز کشیدم که ات سرشو گذاش روی سینم خواب بود اگه بیدارش کنم بهتره ات ات محکم تر بغلم کرد که منم بیدارش کردم(تهیونگ درسته بایستی ولی کند زدی به صحنه ی عاشقانمون ) ات بیدار شد و معذرت خواهی کرد و روشن اونوری کردو دوباره خوابید
پرش زمانی به آخر هفته......
۴.۹k
۳۰ شهریور ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.