رمان معشوقه شیطون زیبای من
پارت ششم
ارسلان با پوزخندی مسخره شب بخیر گفت و گورش رو گم کرد و رفت پسره ایکبیری ایششش
منم شروع کردم به چیدن لباس هام و لوازم آرایشی هام و عطر هام بعدش هم شوکر و اسپری فلفل و زیر لباس هام گذاشتم تا یه وقت کسی نبینه و یه زنگ هم به نیکا زدم دلم براش تنگ شده بود
نیکا : الو دیانا ی عوضی کجایی
من : اولا سلام دوما خونه ارسلان
نیکا: اوههه ارسلان از کی شد ارسلان
من : درد کوفت دلم برات تنگ شده بود
نیکا: حالا خوبه امروز پیشم بودی
من : اخه نه که همیشه بعد از کار میرفتیم بیرون واسه اونه میدونی تو همین ۵ ساعتی که تو رو ندیدم انگار ۵ قرن گذشته
نیکا : قربونت برم ببین مامانم داره صدام میزنه فردا خودم زنگ میزنم
دیانا : باشه خدافظ
نیکا : خدافظ
و قطع کرد منم رفتم حموم و یه دوش حسابی گرفتم و لباس خواب بنفش ام رو پوشیدم همیشه عادت دارم با لباس خواب بخوابم
.................................
ارسلان : خرس قطبی پاشو دیگه دیر شد باید بریم بیمارستان
من : من شیفت شبم سگ
ارسلان بر خلاف میلم یه لبخند زد و رفت اوسکل من گفتم الان میکشم عجب خری خوشش میاد بهش گفتم سگ از این به بعد بهش بگم ارسی سگ
و گرفتم خوابیدم با شکستن چند تا ظرف از خواب بیدار شدم یکی تو خونه است نکنه دزد باشه منم سریع رفتم شوکر و اسپری فلفل ام رو در آوردم و رفتم پایین
اینکه دزد نیست روح گل گلی
من: بابا دیوونه ها ترسیدم نگاه نگاه روح های جدید و به جای اینکه قیافه های ترسناک داشته باشن گل گلی ان
روح ها روی سرشون یه چادر های گل گلی انداخته بودن
من : خوب جیگر ها خوش اومدید چرا دوست دختران گرام را نیاورده اید
من چرا مثل استاد ادبیات حرف میزنم روح ها ۵ تا بودن
من : Hello, where are you?
روح : هان
من : اخه شما هیچی نگفتید منم گفتم شاید روح افراد خارجی باشید
روح : الان میکشیمت
منم طی یک لحظه شالمو در آوردم و پرت کردم تو شکم یکی از اونا
همون : وا این چه کاریه
من با خنده : عزیزم شما که این شال ازتون رد شد پس شوکر هم بهتون بزنم جواب میده شما چه جور روح هایی هستین ابرو همه روح ها رو بردین
بعدم یه ویدیو کال با نیکا گرفتم
نیکا : سلام خوبی
من : سلام اگه گفتی کی اینجاست
نیکا : اومم دوست پسرات
من : نه
نیکا : ارسلان
من : نه
نیکا : عرفان
من : نه
نیکا : پس کی
من : جنابان روح
نیکا : مسخره بازی در نیار
من : نه به خدا اینا نگاه کن
بعدم روح ها رو نشون دادم بهش
نیکا هم پقی زد زیر خنده با خنده گفت : منو مسخره کردی
من : نه به جان مامانم
نیکا هم با این قسم من جیغ زد
نیکا : صبر کن الان میام با گریه ادامه داد : دختر الان میکشت این همه روح
ادامه دارد ✨🍃
ارسلان با پوزخندی مسخره شب بخیر گفت و گورش رو گم کرد و رفت پسره ایکبیری ایششش
منم شروع کردم به چیدن لباس هام و لوازم آرایشی هام و عطر هام بعدش هم شوکر و اسپری فلفل و زیر لباس هام گذاشتم تا یه وقت کسی نبینه و یه زنگ هم به نیکا زدم دلم براش تنگ شده بود
نیکا : الو دیانا ی عوضی کجایی
من : اولا سلام دوما خونه ارسلان
نیکا: اوههه ارسلان از کی شد ارسلان
من : درد کوفت دلم برات تنگ شده بود
نیکا: حالا خوبه امروز پیشم بودی
من : اخه نه که همیشه بعد از کار میرفتیم بیرون واسه اونه میدونی تو همین ۵ ساعتی که تو رو ندیدم انگار ۵ قرن گذشته
نیکا : قربونت برم ببین مامانم داره صدام میزنه فردا خودم زنگ میزنم
دیانا : باشه خدافظ
نیکا : خدافظ
و قطع کرد منم رفتم حموم و یه دوش حسابی گرفتم و لباس خواب بنفش ام رو پوشیدم همیشه عادت دارم با لباس خواب بخوابم
.................................
ارسلان : خرس قطبی پاشو دیگه دیر شد باید بریم بیمارستان
من : من شیفت شبم سگ
ارسلان بر خلاف میلم یه لبخند زد و رفت اوسکل من گفتم الان میکشم عجب خری خوشش میاد بهش گفتم سگ از این به بعد بهش بگم ارسی سگ
و گرفتم خوابیدم با شکستن چند تا ظرف از خواب بیدار شدم یکی تو خونه است نکنه دزد باشه منم سریع رفتم شوکر و اسپری فلفل ام رو در آوردم و رفتم پایین
اینکه دزد نیست روح گل گلی
من: بابا دیوونه ها ترسیدم نگاه نگاه روح های جدید و به جای اینکه قیافه های ترسناک داشته باشن گل گلی ان
روح ها روی سرشون یه چادر های گل گلی انداخته بودن
من : خوب جیگر ها خوش اومدید چرا دوست دختران گرام را نیاورده اید
من چرا مثل استاد ادبیات حرف میزنم روح ها ۵ تا بودن
من : Hello, where are you?
روح : هان
من : اخه شما هیچی نگفتید منم گفتم شاید روح افراد خارجی باشید
روح : الان میکشیمت
منم طی یک لحظه شالمو در آوردم و پرت کردم تو شکم یکی از اونا
همون : وا این چه کاریه
من با خنده : عزیزم شما که این شال ازتون رد شد پس شوکر هم بهتون بزنم جواب میده شما چه جور روح هایی هستین ابرو همه روح ها رو بردین
بعدم یه ویدیو کال با نیکا گرفتم
نیکا : سلام خوبی
من : سلام اگه گفتی کی اینجاست
نیکا : اومم دوست پسرات
من : نه
نیکا : ارسلان
من : نه
نیکا : عرفان
من : نه
نیکا : پس کی
من : جنابان روح
نیکا : مسخره بازی در نیار
من : نه به خدا اینا نگاه کن
بعدم روح ها رو نشون دادم بهش
نیکا هم پقی زد زیر خنده با خنده گفت : منو مسخره کردی
من : نه به جان مامانم
نیکا هم با این قسم من جیغ زد
نیکا : صبر کن الان میام با گریه ادامه داد : دختر الان میکشت این همه روح
ادامه دارد ✨🍃
۲۴.۷k
۲۶ خرداد ۱۴۰۱
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.