پارت 7 فکنم
فردا#
من:لطفا تورو خدا شاهزاده
کوک:شرط دارم اگه میخوای به تهیونگ بگم کار به کار اون دختره نداشته باشه
من:چ چه شرطی؟؟
کوک:با من باش معشوقم شو
با تعجب نگاهش کردم من؟و اون؟؟
من:چی چیکار کنم؟؟
جونگ کوک اگه نکنی میکشمش
من:وای نه نه نههههه من از عذاب وجدان میمیرمممممم
کوک:تا فردا بهت فرصت میدم کدچولو بعدش وسایلتو میندازیم دور و برای تو میریم خرید و اتاق جدید اوکی؟؟
با عصبانیت از اتاق بیرون رفتم و مستقیم به سمت اتاق انا رفتم
همه چیزو براش گفتم
انا با غم گفت:چیکار کنم الان منو میکشه
من:نه نگران نباش به هر حال که محبورا بابام منو به اون میفروخت و معشوقش میشدم الانم میشم ولی باید توی عمارت کار کنی
انا. حتما
توی فکر رفتم یعنی واقعا دوسم داره؟؟ نکنه فقط به خاطر نیازش منو میخواد؟؟
خبببب نظرتون چیه به نظرتون اسمات باشه یا نه؟؟
من:لطفا تورو خدا شاهزاده
کوک:شرط دارم اگه میخوای به تهیونگ بگم کار به کار اون دختره نداشته باشه
من:چ چه شرطی؟؟
کوک:با من باش معشوقم شو
با تعجب نگاهش کردم من؟و اون؟؟
من:چی چیکار کنم؟؟
جونگ کوک اگه نکنی میکشمش
من:وای نه نه نههههه من از عذاب وجدان میمیرمممممم
کوک:تا فردا بهت فرصت میدم کدچولو بعدش وسایلتو میندازیم دور و برای تو میریم خرید و اتاق جدید اوکی؟؟
با عصبانیت از اتاق بیرون رفتم و مستقیم به سمت اتاق انا رفتم
همه چیزو براش گفتم
انا با غم گفت:چیکار کنم الان منو میکشه
من:نه نگران نباش به هر حال که محبورا بابام منو به اون میفروخت و معشوقش میشدم الانم میشم ولی باید توی عمارت کار کنی
انا. حتما
توی فکر رفتم یعنی واقعا دوسم داره؟؟ نکنه فقط به خاطر نیازش منو میخواد؟؟
خبببب نظرتون چیه به نظرتون اسمات باشه یا نه؟؟
۶.۱k
۰۴ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.