فیک «اون دوست دخترمه» part 37
ات: عاا…بله؟
پسره: میشه ازتون بخوام که…خب چجوری بگم میشه بیشتر باهم اشنا شیم
کوک ویو
از دست نامجون خیلی عصبی بودم داشتم میرفتم دنبال ات دیدم با یه پسره ای افتادن رو زمین مثل اینکه خوردن بهم دیگه رفتم نزدیک تر دیدم پسره داره درمورد اشنایی حرف میزنه سریع رفتم بالا سر پسره و دستمو گذاشتم رو شونش
کوک: نخیر کوچولو نمیشه دیر رسیدی
پسره: ببخشید ؟
کوک: دوست پسرشم حالاعم اگه زحمت نیست برو میخوام ببرمش تو ماشین
ذهن ات: هم از حرفای کوک خجالت کشیدم هم خوشم اومد اون دیوونه خیلی جذابه حتی اگه حرفای نامجون هم حقیقت داشته باشه اون بازم برای من کوک سابقه
ات: بریم دیوونه(با خنده)
کوک: در غیاب من دوست پسر پیدا کردی ؟
ات: نه
کوک: ارههه ارهه اصلا (با خنده)
ات: کوک به من چه پسره باید قبلش میپرسید با کسی قرار میزارم یا نه
کوک: راست میگی
ات: معلومه که راست میگم…اها راستی با نامجون بحثتون شد
کوک: یکم چیز مهمی نیست
ات: امید وارم…کاش تو بیمارستان تنهاش نمیزاشتیم
کوک: حتما تا الان پرستارا به بقیه بچه ها ام زنگ زدن اگه بچه ها ازش سوال بپرسن نامجون چیزی نمیگه یه دروغی سر هم میکنه تو نگران نباش
ات: من منظورم این نبود ولی اون تازه به هوش اومده بود کاش اون حرفارو نمیزد (یهو میزنه زیر گریه)
کوک: اشکال نداره ببین اون الان اعصبانیه نمیفهمه چی میگه تو با اون چشمای قشنگت گریه نکن باشه؟
ات: اوهوم(اشکاشو پاک میکنه)
کوک: اصلا میخوای بریم رستوران ؟
ات: لباسم زیاد خوب نیست
کوک: خب میریم لباس میخریم
ات: چرا باید بریم لباس بخریم خب میریم لباس عوض میکنیم
کوک: میخوام تا اخر شب نریم خونه
ات: اما…
کوک: خب گفتی مرکز خرید مورد علاقت کجاست؟
ات: بعضی وقتا واقعا حریفت نمیشم
اینم پارت بعدش 🐰کامتای خوب بزارید انرژی بگیرم خوب شم براتون زود به زود بزارم🤓
پسره: میشه ازتون بخوام که…خب چجوری بگم میشه بیشتر باهم اشنا شیم
کوک ویو
از دست نامجون خیلی عصبی بودم داشتم میرفتم دنبال ات دیدم با یه پسره ای افتادن رو زمین مثل اینکه خوردن بهم دیگه رفتم نزدیک تر دیدم پسره داره درمورد اشنایی حرف میزنه سریع رفتم بالا سر پسره و دستمو گذاشتم رو شونش
کوک: نخیر کوچولو نمیشه دیر رسیدی
پسره: ببخشید ؟
کوک: دوست پسرشم حالاعم اگه زحمت نیست برو میخوام ببرمش تو ماشین
ذهن ات: هم از حرفای کوک خجالت کشیدم هم خوشم اومد اون دیوونه خیلی جذابه حتی اگه حرفای نامجون هم حقیقت داشته باشه اون بازم برای من کوک سابقه
ات: بریم دیوونه(با خنده)
کوک: در غیاب من دوست پسر پیدا کردی ؟
ات: نه
کوک: ارههه ارهه اصلا (با خنده)
ات: کوک به من چه پسره باید قبلش میپرسید با کسی قرار میزارم یا نه
کوک: راست میگی
ات: معلومه که راست میگم…اها راستی با نامجون بحثتون شد
کوک: یکم چیز مهمی نیست
ات: امید وارم…کاش تو بیمارستان تنهاش نمیزاشتیم
کوک: حتما تا الان پرستارا به بقیه بچه ها ام زنگ زدن اگه بچه ها ازش سوال بپرسن نامجون چیزی نمیگه یه دروغی سر هم میکنه تو نگران نباش
ات: من منظورم این نبود ولی اون تازه به هوش اومده بود کاش اون حرفارو نمیزد (یهو میزنه زیر گریه)
کوک: اشکال نداره ببین اون الان اعصبانیه نمیفهمه چی میگه تو با اون چشمای قشنگت گریه نکن باشه؟
ات: اوهوم(اشکاشو پاک میکنه)
کوک: اصلا میخوای بریم رستوران ؟
ات: لباسم زیاد خوب نیست
کوک: خب میریم لباس میخریم
ات: چرا باید بریم لباس بخریم خب میریم لباس عوض میکنیم
کوک: میخوام تا اخر شب نریم خونه
ات: اما…
کوک: خب گفتی مرکز خرید مورد علاقت کجاست؟
ات: بعضی وقتا واقعا حریفت نمیشم
اینم پارت بعدش 🐰کامتای خوب بزارید انرژی بگیرم خوب شم براتون زود به زود بزارم🤓
۴۵.۲k
۱۸ اردیبهشت ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.