حقیقت تلخ
حقیقت تلخ
part : 4
جیمین ویو :
وقتی تهیونگ و جونگکوک مشغول حرف زدن بودن بوی یه چیز شیرین و خوشمزه به مشامم خورد و سعی کردم رد بو رو بگیرم که یهو خوردم به همون دختره که چند لحظه پیش به تهیونگ خورد ، خواستم معذرت خواهی کنم که یهو با لحن عصبی و مغرورانه ای گفت :
* نمیدونم چرا امروز همه به من بر میخورن ، بد نیست یکم چشم ها تون رو باز کنید .
بدون اینکه بتونم حرفی بزنم رفت و مات و مبهوت اونجا موندم . معلوم بود که از اون از خود راضی هاست .
بیخیالش شدم و خواستم رد بویی که به مشامم خورده بود رو بگیرم ، بویی که به نظر می اومد ترکیبی از شکلات داغ ، شیر گرم شده و بستنی وانیلی بود . خواستم برم که این بار تهیونگ و جونگکوک جلوم رو گرفتن و سریعا راجب اون دختره ازم پرسیدن .
+ ببینم اون دختره سلبریتی چیزی یه که انقدر پیگیره شین ؟
= نه اما در حال حاضر باید باهاش کنار بیایم .
+ چطور مگه ، نکنه میشناسینش ؟
_ آره حالا بعدا برات تعریف میکنیم
= مهم اینه که خیلی بدجنس و از خود راضیه .
+ آره اونش رو خودم فهمیدم .
_ چطور مگه ؟
+ هیچی بیخیال ، راستی میدونین این بو از کجا میاد ؟
= آره از بوفه دانشگاه چطور مگه ؟
+ هیچی فقط اینکه بوش داره دیوونم میکنه ، زود بریم یه چیزی بخریم و بخوریم .
_ قبوله
تهیونگ ویو :
داشتیم میرفتیم سمت بوفه و سه لیوان شکلات داغ سفارش دادیم واسه هر کدوممون و رفتیم سمت کلاس و توی راه قضیه ی اون دختره رو براش تعریف کردیم .
همه چی خوب بود تا اینکه اتفاقی که نباید میفتاد افتاد ....
اگه غلط املایی داشت ببخشید 💙
part : 4
جیمین ویو :
وقتی تهیونگ و جونگکوک مشغول حرف زدن بودن بوی یه چیز شیرین و خوشمزه به مشامم خورد و سعی کردم رد بو رو بگیرم که یهو خوردم به همون دختره که چند لحظه پیش به تهیونگ خورد ، خواستم معذرت خواهی کنم که یهو با لحن عصبی و مغرورانه ای گفت :
* نمیدونم چرا امروز همه به من بر میخورن ، بد نیست یکم چشم ها تون رو باز کنید .
بدون اینکه بتونم حرفی بزنم رفت و مات و مبهوت اونجا موندم . معلوم بود که از اون از خود راضی هاست .
بیخیالش شدم و خواستم رد بویی که به مشامم خورده بود رو بگیرم ، بویی که به نظر می اومد ترکیبی از شکلات داغ ، شیر گرم شده و بستنی وانیلی بود . خواستم برم که این بار تهیونگ و جونگکوک جلوم رو گرفتن و سریعا راجب اون دختره ازم پرسیدن .
+ ببینم اون دختره سلبریتی چیزی یه که انقدر پیگیره شین ؟
= نه اما در حال حاضر باید باهاش کنار بیایم .
+ چطور مگه ، نکنه میشناسینش ؟
_ آره حالا بعدا برات تعریف میکنیم
= مهم اینه که خیلی بدجنس و از خود راضیه .
+ آره اونش رو خودم فهمیدم .
_ چطور مگه ؟
+ هیچی بیخیال ، راستی میدونین این بو از کجا میاد ؟
= آره از بوفه دانشگاه چطور مگه ؟
+ هیچی فقط اینکه بوش داره دیوونم میکنه ، زود بریم یه چیزی بخریم و بخوریم .
_ قبوله
تهیونگ ویو :
داشتیم میرفتیم سمت بوفه و سه لیوان شکلات داغ سفارش دادیم واسه هر کدوممون و رفتیم سمت کلاس و توی راه قضیه ی اون دختره رو براش تعریف کردیم .
همه چی خوب بود تا اینکه اتفاقی که نباید میفتاد افتاد ....
اگه غلط املایی داشت ببخشید 💙
۴۵۰
۱۱ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.