qart 10
qart 10
خیال تو
دیدم ویون خونه ماس داره با یونگ هو جر و بحث میکنه رفتم وایسادم پشت در
ویون: من الان چیکار کنم هااا تو گفتی به کوک بگم حاملم تا با من ازدواج کنه ولی اونکه بلاخره یه روز میفهمه من بهش دروغ گفتم الان چه غلطی کنم هااا(با داد )
یونگ هو: به من چه میخواسی نگی(با داد)
ویون : یعنی چی که ب من چه عوضی تو ۳ سال پیش به من گفتی که جونگکوکو از سانا دور کنم تا تو بتونی با خیال راحت کاری کنی که پدرش ورشکست شه و تو با سانا ازدواج کنی
یونگ هو: ببین منو دختره هرزه تو خودت هم عاشق اون پسره عنتر بودی پس الکی همچی تقصیر من ننداز هرزه (ا.م : عنتر عمته چطور جرعت میکنی ب کوکی من بگی عنتر🗿)
همینطوری داشتن داد و بیداد میکردن که بله فهمیدم ۳ سال پیش اونو تو مراسم عروسی خودمو یونگ هو دیدم یهو رفتم تو
سانا: عوضیا شما چطور آدمایی هستین ها چطور میتونین همچین کاری کنین
یونگ هو: عزیزم آروم باش همچیو بهت توضیح میدم
سانا: چی چیو توضیح میدی ها (با داد)
هردوتونو ميندازم زندان حالا ببینین چه بلایی سرتون میارم
همینو گفتمو رفتم بیرون حرکت کردم سمت خونه جونگکوک
سانا:تق تق تق(صدای در)
سانا : سلام (با گریه)
جونگکوک : سلام چی شده عزیزم ؟!(با نگرانی)
سانا:میشه بیام تو؟
جونگکوک: آره عزیزم بیا تو
بعد اینکه نشستیم
همه ماجرارو واسه جونگکوک گفتم
جونگکوک:میدونم چه بلایی سرشون بیارم
فردا صبح از هردوشون شکایت میکنم میفهمونم بهشون
حالا دیگه گریه نکن عشقم
سانا:باش
ویو جونگکوک
(بعد کلی حرف زدن یه غذای سبک درست کردم و بعد خوردیم بعد تمیز کردن میز رفتیم نشیستیم)
جونگکوک:میخوای بخوابیم؟
سانا:نه
جونگکوک:پس میخوای چیکار کنیم؟
سانا: عام شاید یکم شیطونی (با خنده)
جونگکوک اومد نزدیک سانا و......
کپی ممنوع❌️❌️
پارت بعد اسماته فرزندانم🗿🤌
خیال تو
دیدم ویون خونه ماس داره با یونگ هو جر و بحث میکنه رفتم وایسادم پشت در
ویون: من الان چیکار کنم هااا تو گفتی به کوک بگم حاملم تا با من ازدواج کنه ولی اونکه بلاخره یه روز میفهمه من بهش دروغ گفتم الان چه غلطی کنم هااا(با داد )
یونگ هو: به من چه میخواسی نگی(با داد)
ویون : یعنی چی که ب من چه عوضی تو ۳ سال پیش به من گفتی که جونگکوکو از سانا دور کنم تا تو بتونی با خیال راحت کاری کنی که پدرش ورشکست شه و تو با سانا ازدواج کنی
یونگ هو: ببین منو دختره هرزه تو خودت هم عاشق اون پسره عنتر بودی پس الکی همچی تقصیر من ننداز هرزه (ا.م : عنتر عمته چطور جرعت میکنی ب کوکی من بگی عنتر🗿)
همینطوری داشتن داد و بیداد میکردن که بله فهمیدم ۳ سال پیش اونو تو مراسم عروسی خودمو یونگ هو دیدم یهو رفتم تو
سانا: عوضیا شما چطور آدمایی هستین ها چطور میتونین همچین کاری کنین
یونگ هو: عزیزم آروم باش همچیو بهت توضیح میدم
سانا: چی چیو توضیح میدی ها (با داد)
هردوتونو ميندازم زندان حالا ببینین چه بلایی سرتون میارم
همینو گفتمو رفتم بیرون حرکت کردم سمت خونه جونگکوک
سانا:تق تق تق(صدای در)
سانا : سلام (با گریه)
جونگکوک : سلام چی شده عزیزم ؟!(با نگرانی)
سانا:میشه بیام تو؟
جونگکوک: آره عزیزم بیا تو
بعد اینکه نشستیم
همه ماجرارو واسه جونگکوک گفتم
جونگکوک:میدونم چه بلایی سرشون بیارم
فردا صبح از هردوشون شکایت میکنم میفهمونم بهشون
حالا دیگه گریه نکن عشقم
سانا:باش
ویو جونگکوک
(بعد کلی حرف زدن یه غذای سبک درست کردم و بعد خوردیم بعد تمیز کردن میز رفتیم نشیستیم)
جونگکوک:میخوای بخوابیم؟
سانا:نه
جونگکوک:پس میخوای چیکار کنیم؟
سانا: عام شاید یکم شیطونی (با خنده)
جونگکوک اومد نزدیک سانا و......
کپی ممنوع❌️❌️
پارت بعد اسماته فرزندانم🗿🤌
۱۰.۵k
۰۲ اسفند ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۳۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.