تک پارتی کوک:عشق من❤
امشب شب مهمی برات بود...امشب قرار بود با کوک بری به کلاب، کوک شوهر توبود،پس قبل از اینکه دیر بشه رفتی سمت کمد لباست و یه لباسی که نه خیلی کوتاه و نه خیلی باز بود انتخاب کردی{عکس لباسو میزارم} و بعد رفتی حمام بعد ۱۵ مین حمایت تموم شد و اومدی بیرون و خودت رو خشک کردی و بعد موهات رو سشوار کشیدی و شونه زدی،روتین و کرن و آبرسان به پوستت زدی و بعد یه آرایش ملایم کردی{عکس آرایشش رو میزارم و به انتخاب خودتون یکی رو انتخاب کنین}و سپس لاک زدی و لباسی که انتخاب کرده بودی رو پوشیدی،خیلی خوشگل شده بودی یه نگاه به خودت تو آینه کردی و چرخیدی، لباست تو تنت برق میزد،داشتی آماده میشدی که کوک زنگ در و زد و اومد تو بهت سلام کرد و بعد بهت گفت: واو!چه خوشگل شدی! تو هم لبخند زدی و کوک رفت تا لباساش رو عوض کنه بعد از چند مین هر دوتاتون آماده شدین و حرکت کردین به سمت کلاب،وقتی رسیدین به کلاب جونگکوک دستت رو محکم گرفت بهت گفت:سعی کن ازم دور نشی؛توهم سرتو به نشانه ی تایید تکون دادی رفتید تو و همه اونجا جمع شده بودن تشما رفتین یه جای تقریبا خلوت پیدا کردین و نوشیدنی سفارش دادین،تو از الکل خوشت نمیاومد برای همین موهاتو سفارش دادی ولی کوک شامپاین سفارش داده بود. بعد اینکه خوردین تو به کوک گفتی:باید برم دستشویی!کوک هم که مست بود گفت:باشه برو رفتی دستشویی و بعد از چند مین برگشتی که دیدی کوک نیست،تو تعجب کرده بودی رفتی و نزدیک های اونجا گشتی که با صحنه ای که دیدی چشات پر از اشک شد کوک داشت یه دخترو میبوسید و اونو چسبونده بود به دیوار کوک تا متوجه تو شد اون دختره رو ول کرد و بهت گفت: ن..نه ا/ت اونطوری که تو فکر میکنی نیست. تو سریع دیدی و قطره های اشکت رو زمین میرختی حال خودتو نمیفهمیدی و نمیتونستی چیزی که دیدی رو باور کنی فکر اینکه کوک دختره رو بوسید داشت دیوونت میکرد.توی خیابون میدویدی و حتی نزدیک بود ی ماشین بهت بزنه سریع با پایه پیاده رسیدی خونه درو قفل کردی و سریع رفتی تو اتاقت و درو محکم بستی.خیلی ناراحت و عصبی بود کوک چند مینت بعد از تو رسید خونه میخواست در و باز کنه ولی دید قفله با کلید خودش درو باز کرد و سریع وارد شد وبا داد گفت :ا/ت!ا/ت! اونجوری که تو فکر میکنی نیست لطفا در اتاقو باز کن لطفا ا/ت با من اینکا رو نکن من اونموقع مستی بودم.حرفای کوک توی گوشت اکو میشد ،کوک گفت :اگه درو باز نکنی درو میکنم ا/ت درو باز کن!! درو ب محکم باز کرد و وارد شد تو هم توی تخت داشتی گریه میکردی آروم اومد سمتت و پتو رو از روت کنار زد و موهات رو از صورت زد کنار و صورت رو بوسید تو رو برگردوند و لبات رو بوسید تو میخواستی خودتو ازش جدا کنی اما اون تو رو از کمر محکم گرفته بود تو نمیتونستی تکون بخوری.بعذد همراهیش کردی و بوسیدین هم دیگه رو. ازت جدا شد و رو به صورتت گفت:ببخشید چاگیا!من حال خودمو نفهمیدم تو حق داری دیگه منو دوست نداشته باشی و من لیاقت تو رو ندارم!داشت اشک میریخت!تو گفتی:کو..کوک لطفا گریه نکن تقصیر تو نیست بعد موهاشو گرفتی و بغلش کردی و اونم بغلت کرد و با خوبی و خوشی باهم زندگی کردین!
لطفا لایک کنین !این تک پارتی خودم نوشتم و اصلا از جایی کپی نکردم!امیدوارم لذت برده باشین.فالوم کنین ممنونم ازتون💖
لطفا لایک کنین !این تک پارتی خودم نوشتم و اصلا از جایی کپی نکردم!امیدوارم لذت برده باشین.فالوم کنین ممنونم ازتون💖
۵.۰k
۳۰ بهمن ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.