آوای دروغین
part41
با رسیدن به آپارتمانی که خاله اینا زندگی میکردن حواسم و جمع کردم و ماشین و نگه داشتم
به مونا زنگ زدم که بیاد پایین
اومد و دنبال من گشت
حتما انتظار داشته پیاده باشم و الان هم دنبال پیادهی من میگشته
کرمم گرفت و زنگ زدم بهش و گفتم بیاد اونیکی خیابون اونجا منتظرشم
اونم راه افتاد سمت خیابون پایینی
با ماشین دنبالش افتادم و هی بوق میزدم
یهو برگشت دهنشو باز کرد و هر چی فحش بلد بود بهم داد و چون شیشهی ماشین بالا بود منو ندید
دوباره راه افتاد به سمت خیابون پایین
شیشه رو دادم پایین و صداش زدم
مثل اینکه صدامو شناخت چون با تعجب برگشت و به راننده ماشین نگاه کرد
وقتی منو دید با چشمای گرد اومد و درو باز کرد نشست
مونا:دخترهی خیره سر این ماشینو از کجا پیدا کردی؟
ابروهامو بالا انداختم و لبخند دندون نمایی زدم
+دزدیمش
مونا:مسخره بگو ببینم تا نزدم با آسفالت یکی شی
+از جونگکوک گرفتم
مونا:واقعااا
+اهوم
به راه افتادم
مونا:وای آوینا من تا به حال تو همچین ماشینی ننشسته بودم
+میبینی چه دوست گلی داری که داره آرزوهات و برآورده میکنه
مونا:آره...خیلی
+خب کجا بریم
مونا:آممم برو اون موزه جدیده که تو سئول تاسیس شده
+نمیشناسم...آدرس بده
مونا:باشه خب برو...
بعد از حدود ۲۰ دقیقه به مکان مورد نظر رسیدیم و رو به مونا گفتم پیاده شه
پیاده شدیم و وارد موزه شدیم
داشتیم آثار نگاه میکردم که مونا سلقمهای بهم زد و مجبورم کرد به جایی که نشون میداد نگاه کنم
اوه شت:/
اِکس مونا اینجا چیکار میکنه
برگشتم سمتش و گفتم:عه عشقت اینجا چیکار میکنه
مونا:زهرمار و عشقم درد و عشقم این اینجا چه غلطی میکنه
+همون غلطی که خودت داری میکنی
با چشمای برزخی نگاهم کرد که حالت ترسیدهای به خودم گرفتم
+خب خودت پرسیدی؟
ضربهای به بازوم زد و گفت:کوفت حالا چیکار کنم
+هیچی خیلی عادی رفتار کن و از کنارش بگذر
چون برای خروج از موزه باید از کنار اون پسره میگذشتیم پس خیلی عادی از کنارش گذشتیم که یهو پسره بازوی مونا رو گرفت
@ مونا؟
مونا هم همینطوری عین گاو وایساده بود بهش نگاه میکرد
دیدم نه اینطوری نمیشه گفتم:تو کی هستی دیگه دستشو ول کن ببینم
پسره که تازه منو دیده بود اخماشو تو هم کشید و گفت:تو دیگه کی هستی...نکنه دوست پسرشی
خواستم چیزی بگم که مونا که تازه به خودش اومده بود گفت:آره دوست پسرمه...مشکلیه
پسره که از لحن تند مونا جا خورده بود دستشو از روی بازوی مونا برداشت
مونا هم با لحن تندش ادامه داد: رابطهی منو تو خیلی وقته تموم شده فهمیدی؟
فهمیدی آخرو با تاکید گفت و دستمو گرفت و کشیدم بیرون
+دیوونه چرا گفتی دوست پسرتم
مونا:....
با رسیدن به آپارتمانی که خاله اینا زندگی میکردن حواسم و جمع کردم و ماشین و نگه داشتم
به مونا زنگ زدم که بیاد پایین
اومد و دنبال من گشت
حتما انتظار داشته پیاده باشم و الان هم دنبال پیادهی من میگشته
کرمم گرفت و زنگ زدم بهش و گفتم بیاد اونیکی خیابون اونجا منتظرشم
اونم راه افتاد سمت خیابون پایینی
با ماشین دنبالش افتادم و هی بوق میزدم
یهو برگشت دهنشو باز کرد و هر چی فحش بلد بود بهم داد و چون شیشهی ماشین بالا بود منو ندید
دوباره راه افتاد به سمت خیابون پایین
شیشه رو دادم پایین و صداش زدم
مثل اینکه صدامو شناخت چون با تعجب برگشت و به راننده ماشین نگاه کرد
وقتی منو دید با چشمای گرد اومد و درو باز کرد نشست
مونا:دخترهی خیره سر این ماشینو از کجا پیدا کردی؟
ابروهامو بالا انداختم و لبخند دندون نمایی زدم
+دزدیمش
مونا:مسخره بگو ببینم تا نزدم با آسفالت یکی شی
+از جونگکوک گرفتم
مونا:واقعااا
+اهوم
به راه افتادم
مونا:وای آوینا من تا به حال تو همچین ماشینی ننشسته بودم
+میبینی چه دوست گلی داری که داره آرزوهات و برآورده میکنه
مونا:آره...خیلی
+خب کجا بریم
مونا:آممم برو اون موزه جدیده که تو سئول تاسیس شده
+نمیشناسم...آدرس بده
مونا:باشه خب برو...
بعد از حدود ۲۰ دقیقه به مکان مورد نظر رسیدیم و رو به مونا گفتم پیاده شه
پیاده شدیم و وارد موزه شدیم
داشتیم آثار نگاه میکردم که مونا سلقمهای بهم زد و مجبورم کرد به جایی که نشون میداد نگاه کنم
اوه شت:/
اِکس مونا اینجا چیکار میکنه
برگشتم سمتش و گفتم:عه عشقت اینجا چیکار میکنه
مونا:زهرمار و عشقم درد و عشقم این اینجا چه غلطی میکنه
+همون غلطی که خودت داری میکنی
با چشمای برزخی نگاهم کرد که حالت ترسیدهای به خودم گرفتم
+خب خودت پرسیدی؟
ضربهای به بازوم زد و گفت:کوفت حالا چیکار کنم
+هیچی خیلی عادی رفتار کن و از کنارش بگذر
چون برای خروج از موزه باید از کنار اون پسره میگذشتیم پس خیلی عادی از کنارش گذشتیم که یهو پسره بازوی مونا رو گرفت
@ مونا؟
مونا هم همینطوری عین گاو وایساده بود بهش نگاه میکرد
دیدم نه اینطوری نمیشه گفتم:تو کی هستی دیگه دستشو ول کن ببینم
پسره که تازه منو دیده بود اخماشو تو هم کشید و گفت:تو دیگه کی هستی...نکنه دوست پسرشی
خواستم چیزی بگم که مونا که تازه به خودش اومده بود گفت:آره دوست پسرمه...مشکلیه
پسره که از لحن تند مونا جا خورده بود دستشو از روی بازوی مونا برداشت
مونا هم با لحن تندش ادامه داد: رابطهی منو تو خیلی وقته تموم شده فهمیدی؟
فهمیدی آخرو با تاکید گفت و دستمو گرفت و کشیدم بیرون
+دیوونه چرا گفتی دوست پسرتم
مونا:....
۳.۹k
۱۷ فروردین ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.