بوکسر دوست داشتنی:)
بوکسر دوست داشتنی:)
P14
"ویو بعد از کافه"
کوک: هیونگ من ا.ت رو میرسونم...کارش دارم!
ته: اوهوم...منم با بینا میرم!
"تو ماشین کوک"
ا.ت: ببخشید مزاحمت شدم..
کوک: چه مزاحمتی..از خدام...چیزه..مراحمید بانوی زیبا!
ا.ت:(خنده)
کوک: چیز خنده داری گفتم؟
ا.ت: نه راستش...هیچوقت فکر نمیکردم بوکسر موردعلاقه ام انقدر باحال باشه! آخه همیشه سرد رفتار میکردی و تو همه ی مسابقه هات ریلکس بودی!
کوک: چون میدونم که برندم!
ا.ت: اعتماد به سقف!(خنده)
ا.ت: خب از حاشیه دور شیم...پیشنهاد توی کافه راجب چی بود؟
کوک: خب...میخواستم بگم اگر واقعا به بوکس علاقه داری و دلت میخواد شروع به کار کنی...من
ا.ت: تو؟
کوک: من میتونم مربیت بشم!
ا.ت: (تعجب)
کوک: چی شده؟نمیخوای؟مشکلی نیست این فقط یه پیشنهاد بود!!!فراموشش کن...
ا.ت: ولی من که هنوز حرف نزدم
کوک: ببخشید...درست میگی!
ا.ت: به نظرم این بهترین پیشنهادی بود که تا به حال شنیدمم(ذوق)
کوک: پس...قبوله؟
ا.ت: بله استاد!
P14
"ویو بعد از کافه"
کوک: هیونگ من ا.ت رو میرسونم...کارش دارم!
ته: اوهوم...منم با بینا میرم!
"تو ماشین کوک"
ا.ت: ببخشید مزاحمت شدم..
کوک: چه مزاحمتی..از خدام...چیزه..مراحمید بانوی زیبا!
ا.ت:(خنده)
کوک: چیز خنده داری گفتم؟
ا.ت: نه راستش...هیچوقت فکر نمیکردم بوکسر موردعلاقه ام انقدر باحال باشه! آخه همیشه سرد رفتار میکردی و تو همه ی مسابقه هات ریلکس بودی!
کوک: چون میدونم که برندم!
ا.ت: اعتماد به سقف!(خنده)
ا.ت: خب از حاشیه دور شیم...پیشنهاد توی کافه راجب چی بود؟
کوک: خب...میخواستم بگم اگر واقعا به بوکس علاقه داری و دلت میخواد شروع به کار کنی...من
ا.ت: تو؟
کوک: من میتونم مربیت بشم!
ا.ت: (تعجب)
کوک: چی شده؟نمیخوای؟مشکلی نیست این فقط یه پیشنهاد بود!!!فراموشش کن...
ا.ت: ولی من که هنوز حرف نزدم
کوک: ببخشید...درست میگی!
ا.ت: به نظرم این بهترین پیشنهادی بود که تا به حال شنیدمم(ذوق)
کوک: پس...قبوله؟
ا.ت: بله استاد!
۱۱.۱k
۱۰ آبان ۱۴۰۳