داستان: گل آفتابگردون من
پارت دوم
راوی: یوکی با سرعت رفت پیش بهترین دوستش یوری
یوکی : سلام یوری! خوبی؟! یاتو کجاست؟ نیومده؟ من به امید اون اومدم
یوری:سلام مرسیییییی ! نههه اومده با سورا رفته بستنی بخره
یوکی: اوه حله پس!!!
یوری: یه چی بگم ناراحت نمیشی؟!(نگران)
یوکی: نه جانم چیشدههه؟! نه نمیشم بگو چیشده کسی کاری کرده اتفاقی افتاده!!!
یوری: نه ! نه! خب راستش__
سورا: سلاااام بچه ها چه طورین(لبخند)
یوکی : پس یا تو کو؟
یوری : واو سورا رفتی بستنی بخری یا لباس هاتو عوض کنی چرا انقدر طول کشید(خنده)
یاتو: اوه سلام ! سلام یوکی!!! هر دفعه خوشگل تر از دفعه قبلت میشی دختر(سر یوکی و ناز کرد)
یوکی: ممممم____ مرسییی _ تو _ تو هم همین طور(سرخ شده)
یاتو : و هر دفعه با نمک تر از روز قبل(خنده)
راوی: یوکی و یاتو و یوری و سورا رفتن بیرون حالا برین سراغ کورو
کورو: بچه ها! شما دختری به نام یوکی می شناسین که طراحی می کنه و موهاش زرده؟!
یکی از دوست های کورو: اوه....ممممم..... آهان آره
کورو: واقعا(کنجکاوی )
دوست کورو: اوه همون دختره توی کلاس خودمون که اول میشینه همونی که استاد طراحی کردنه و درسش محشرهههه؟
و خیلی هم مهربونه هییی فک کنم عاشقش شدم همه دوستش دارن
کورو: چی همه دوستش دارند هعییی!!!! ببینم دوست پسر هم داره؟!
دوست کورو: والا اون خیلی درونگراعه چیزی نمیگه که داره ولی فک نکنم
کورو: اوه
دوست کورو: چیه عاشقش شدی؟!
کورو: نه نهننهنههن من فقط کنجکاو شدم امروز دیدمش باهم یه مکالمه ای داشتیم کنجکاو شدم بدونم کیه(یه کوچولو سرخ شدا)
دوست کورو: چی مکالمه خر چی طوری بود من می خواستم باهاش صحبت کنممممممم
کورو داخل ذهنش: یع دنده ش کمه
راوی : در همون لحظه یکی جلوی کورو اینا ظاهر شد
پایان پارت دوم
منتظر پارت بعدی باشید!
راوی: یوکی با سرعت رفت پیش بهترین دوستش یوری
یوکی : سلام یوری! خوبی؟! یاتو کجاست؟ نیومده؟ من به امید اون اومدم
یوری:سلام مرسیییییی ! نههه اومده با سورا رفته بستنی بخره
یوکی: اوه حله پس!!!
یوری: یه چی بگم ناراحت نمیشی؟!(نگران)
یوکی: نه جانم چیشدههه؟! نه نمیشم بگو چیشده کسی کاری کرده اتفاقی افتاده!!!
یوری: نه ! نه! خب راستش__
سورا: سلاااام بچه ها چه طورین(لبخند)
یوکی : پس یا تو کو؟
یوری : واو سورا رفتی بستنی بخری یا لباس هاتو عوض کنی چرا انقدر طول کشید(خنده)
یاتو: اوه سلام ! سلام یوکی!!! هر دفعه خوشگل تر از دفعه قبلت میشی دختر(سر یوکی و ناز کرد)
یوکی: ممممم____ مرسییی _ تو _ تو هم همین طور(سرخ شده)
یاتو : و هر دفعه با نمک تر از روز قبل(خنده)
راوی: یوکی و یاتو و یوری و سورا رفتن بیرون حالا برین سراغ کورو
کورو: بچه ها! شما دختری به نام یوکی می شناسین که طراحی می کنه و موهاش زرده؟!
یکی از دوست های کورو: اوه....ممممم..... آهان آره
کورو: واقعا(کنجکاوی )
دوست کورو: اوه همون دختره توی کلاس خودمون که اول میشینه همونی که استاد طراحی کردنه و درسش محشرهههه؟
و خیلی هم مهربونه هییی فک کنم عاشقش شدم همه دوستش دارن
کورو: چی همه دوستش دارند هعییی!!!! ببینم دوست پسر هم داره؟!
دوست کورو: والا اون خیلی درونگراعه چیزی نمیگه که داره ولی فک نکنم
کورو: اوه
دوست کورو: چیه عاشقش شدی؟!
کورو: نه نهننهنههن من فقط کنجکاو شدم امروز دیدمش باهم یه مکالمه ای داشتیم کنجکاو شدم بدونم کیه(یه کوچولو سرخ شدا)
دوست کورو: چی مکالمه خر چی طوری بود من می خواستم باهاش صحبت کنممممممم
کورو داخل ذهنش: یع دنده ش کمه
راوی : در همون لحظه یکی جلوی کورو اینا ظاهر شد
پایان پارت دوم
منتظر پارت بعدی باشید!
۱.۵k
۲۰ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.