عشقی که بهم دادی
"part 123"
*از زبان ا.ت
با این حرفش بیقرار شدم و پاهام سست شد
نمیدونم چرا
لب هاشو روی لب*ام گذاشت و با حلاوت بو*سید
دستامو گذاشتم دور گردن*ش و همراهیش کردم
همدیگه رو جوری میبوس*یدیم که انگار آخرین باره
شاید این آخرین باره
ولی امیدوارم نباشه
چون من تازه پیداش کردم
نمیدونستم کجام
ولی احساس میکردم کنار اون تو بهشتم
یه پناه گاه امن
کسی که بهت آرامش میده
کسی که زندگی رو برات قشنگ تر کرده
کسی که مثل کوه پشتته
کسی که بدخواهاتو از سر راهت بر میداره
کسی که همیشه و همه جا همراهته!
تهیونگ بیشتر از اینا بود برای من
چون تهیونگ همه چیز من بود
*از زبان تهیونگ
در حالی که میبو*سید*مش کشیدمش داخل اتاق
ازش جدا شدم
ا.ت نفس نفس میزد و روی پیشونیش عرق نشسته بود با وجود این هوای سرد
گُر گرفته بودم
در تراس رو بستم و برگشتم پیش ا.ت
شونه هاشو گرفتم و شروع کردم به بو*سیدنش
لبا*شو بی وقفه و سخت میبوسیدم
مزه ی خون رو تو دهنم حس میکردم
همه اینا از سر عشق بود نه لذت!
زیپ سویشرتمو کشید پایین و منم دکمه های شومیزشو باز میکردم
انگار زمان متوقف شده بود
ا.ت رو براید بغل کردم گذاشتمش روی تخت
ظریف و شکننده
برخلاف چیزی که همیشه نشون میده
ولی من متوجه این میشم
میدونم واقعیتش چیه
*از زبان ا.ت
ماهرانه انگشتاشو روی پوست*م حرکت میداد و کاری میکرد مشتاق تر شم
کاری میکرد عاشق تر شم
کل بدن خیس بود
هوا گرم بود خیلی گرم
صورتشو نزدیکنم کرد
*از زبان تهیونگ
صورتمو نزدیک کردم که ب*بوسم*ش
انگشتشو گذاشت روی لبم
به چشماش زل زده بودم و به چشمام زل زده بود
+دوستت دارم
انگشتشو گرفتم و رفتم نزدیک تر و گفتم
_ولی من عاشق ترم
*از زبان ا.ت
دستاش رو توی دستام قفل کرد و منو بو*سید
ازم جدا شد
دیگه نمیتونستم تحمل کنم
*از زبان ا.ت
با این حرفش بیقرار شدم و پاهام سست شد
نمیدونم چرا
لب هاشو روی لب*ام گذاشت و با حلاوت بو*سید
دستامو گذاشتم دور گردن*ش و همراهیش کردم
همدیگه رو جوری میبوس*یدیم که انگار آخرین باره
شاید این آخرین باره
ولی امیدوارم نباشه
چون من تازه پیداش کردم
نمیدونستم کجام
ولی احساس میکردم کنار اون تو بهشتم
یه پناه گاه امن
کسی که بهت آرامش میده
کسی که زندگی رو برات قشنگ تر کرده
کسی که مثل کوه پشتته
کسی که بدخواهاتو از سر راهت بر میداره
کسی که همیشه و همه جا همراهته!
تهیونگ بیشتر از اینا بود برای من
چون تهیونگ همه چیز من بود
*از زبان تهیونگ
در حالی که میبو*سید*مش کشیدمش داخل اتاق
ازش جدا شدم
ا.ت نفس نفس میزد و روی پیشونیش عرق نشسته بود با وجود این هوای سرد
گُر گرفته بودم
در تراس رو بستم و برگشتم پیش ا.ت
شونه هاشو گرفتم و شروع کردم به بو*سیدنش
لبا*شو بی وقفه و سخت میبوسیدم
مزه ی خون رو تو دهنم حس میکردم
همه اینا از سر عشق بود نه لذت!
زیپ سویشرتمو کشید پایین و منم دکمه های شومیزشو باز میکردم
انگار زمان متوقف شده بود
ا.ت رو براید بغل کردم گذاشتمش روی تخت
ظریف و شکننده
برخلاف چیزی که همیشه نشون میده
ولی من متوجه این میشم
میدونم واقعیتش چیه
*از زبان ا.ت
ماهرانه انگشتاشو روی پوست*م حرکت میداد و کاری میکرد مشتاق تر شم
کاری میکرد عاشق تر شم
کل بدن خیس بود
هوا گرم بود خیلی گرم
صورتشو نزدیکنم کرد
*از زبان تهیونگ
صورتمو نزدیک کردم که ب*بوسم*ش
انگشتشو گذاشت روی لبم
به چشماش زل زده بودم و به چشمام زل زده بود
+دوستت دارم
انگشتشو گرفتم و رفتم نزدیک تر و گفتم
_ولی من عاشق ترم
*از زبان ا.ت
دستاش رو توی دستام قفل کرد و منو بو*سید
ازم جدا شد
دیگه نمیتونستم تحمل کنم
۳.۸k
۱۱ بهمن ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.