K.K.MEOW?!²⁶
P.26
&از زبان کوزوها&
-چی ارزششو داشت؟
با صدای جیرینگ جیرینگ چیزی کنار گوشم و دیدن آویز ابی رنگی جلوی چشمام هنگ کردم.وایسا ببینم اون جایزه اصلیو نمیخواست؟؟کل روزو برای این داشت بال بال میزد؟!
-این چیه؟؟
با ذوق جواب داد.
+اویزای جادوییی!اینا رو فقط نژاد پریان میتونن بسازن و چون فروشی نیستن خیلی خاصن!تو مسابقات اینا رو هدیه میدن و خیلی دوست داشتم کلکسیونشونو جمع کنم!
-جایزه اصلی چی پس؟؟
-میو جایزه اصلی یک تخم مانا عه.برحسب مانایی که به تخم میدی یک موجود برات ایجاد میشه.و خب چون شیتا علاقهای به نگه داشتن یک موجود دیگه تو خونش نداره و قصد دوستی باهاشونو فقط داره پس نیازی ندارش
طوری خم میشه که صورتش برعکس روبهروی صورتم قرار میگیره.
+تو دوست داری اون تخمو داشته باشی؟؟
شونهای بالا میاندازم.
-بدم نمیاد
+پس وقتی تخمو گرفتیم بریم خونه
لبخندی میزنه که چشمام ناخودآگاه رو لباش قفل میشن.
+امروز واقعا بهترین روز زندگیم بود.ممنون کوزوها ساما
آروم صورتشو نزدیکم میکنه و بینیمو میبوسه که کامل بدنم قفل میکنه!من چرا اینطوری مقابل اون کم میارم همیشه؟!
~و حالااا!برای نفرات اول این مسابقه یک تخم مانا رو تدارک دیدییممم!
همه با ذوق دست میزدن و به تخم چشم دوخته بودن.بعضیا با نارضایتی نگامون میکردن و بعضی دیگه از خوشحالی تشویق میکردن.وقتی جام تخم مرغی رو گرفتم تازه متوجه فرقش شدم.از تخممرغ های عادی کمی بزرگتر بود و رنگش سفید براق بود.کمی که گذشت اروم از سکو پایین اومدیم و سمت خونه راهمونو کج کردیم.
+اووووممم!
برگشتم و به نحوه کش و قوس دادن بدنش نگاه کردم.دستاشو بالا سرش قفل کرده بود و طوری بدنشو کش و قوس میداد که انگار فرم بدنش کمی..بزرگتر شدن؟!یا از زیر هودی کوچیک بهنظر میاومدن؟؟همونطور خیره نگاهش کردم و حدود دو قدم فاصله بینمون درست کردم تا بتونم کامل از پشت ببینمش.بعد کمی سرشو کمی چرخوند و بهمنگاه کرد.
+میو چیزی شده کوزوها ساما؟
-ع.عا نه!
میرم کنارش و همپاش راه میرم.
-امروز فقط با بقیه روزا تفاوتش بیشتر بود
+از چه نظر؟
-یکسری چیزا دستگیرم شد..که قبلا حتی درکی ازشون نداشتم
+که اینطوور
لبخندی میزنم و برمیگردم سمتش.
-و خب مدیون تواَم این درکو
+من؟؟
سوالی نگام کرد که دستمو گذاشتم رو سرش و گوشاشو نوازش کردم.
-آره خود تو
ریزمیخنده و نگام میکنه.
+پس خوب شد امروز پیله کردم بیایم
تا دم خونش رسوندمش و کمکم ازش فاصله گرفتم.
+بابت امروز ممنون.همچنین بابت رسوندنم
-من ممنونم درواقع
+میوو
-از هفته دیگه امتحانا شروع میشن.همینجوری گشت و گذار کردن برامون دردسر نمیشه؟
+اووممم
با یک چشمک برمیگرده و نگام میکنه.
-هوم؟؟
&از زبان کوزوها&
-چی ارزششو داشت؟
با صدای جیرینگ جیرینگ چیزی کنار گوشم و دیدن آویز ابی رنگی جلوی چشمام هنگ کردم.وایسا ببینم اون جایزه اصلیو نمیخواست؟؟کل روزو برای این داشت بال بال میزد؟!
-این چیه؟؟
با ذوق جواب داد.
+اویزای جادوییی!اینا رو فقط نژاد پریان میتونن بسازن و چون فروشی نیستن خیلی خاصن!تو مسابقات اینا رو هدیه میدن و خیلی دوست داشتم کلکسیونشونو جمع کنم!
-جایزه اصلی چی پس؟؟
-میو جایزه اصلی یک تخم مانا عه.برحسب مانایی که به تخم میدی یک موجود برات ایجاد میشه.و خب چون شیتا علاقهای به نگه داشتن یک موجود دیگه تو خونش نداره و قصد دوستی باهاشونو فقط داره پس نیازی ندارش
طوری خم میشه که صورتش برعکس روبهروی صورتم قرار میگیره.
+تو دوست داری اون تخمو داشته باشی؟؟
شونهای بالا میاندازم.
-بدم نمیاد
+پس وقتی تخمو گرفتیم بریم خونه
لبخندی میزنه که چشمام ناخودآگاه رو لباش قفل میشن.
+امروز واقعا بهترین روز زندگیم بود.ممنون کوزوها ساما
آروم صورتشو نزدیکم میکنه و بینیمو میبوسه که کامل بدنم قفل میکنه!من چرا اینطوری مقابل اون کم میارم همیشه؟!
~و حالااا!برای نفرات اول این مسابقه یک تخم مانا رو تدارک دیدییممم!
همه با ذوق دست میزدن و به تخم چشم دوخته بودن.بعضیا با نارضایتی نگامون میکردن و بعضی دیگه از خوشحالی تشویق میکردن.وقتی جام تخم مرغی رو گرفتم تازه متوجه فرقش شدم.از تخممرغ های عادی کمی بزرگتر بود و رنگش سفید براق بود.کمی که گذشت اروم از سکو پایین اومدیم و سمت خونه راهمونو کج کردیم.
+اووووممم!
برگشتم و به نحوه کش و قوس دادن بدنش نگاه کردم.دستاشو بالا سرش قفل کرده بود و طوری بدنشو کش و قوس میداد که انگار فرم بدنش کمی..بزرگتر شدن؟!یا از زیر هودی کوچیک بهنظر میاومدن؟؟همونطور خیره نگاهش کردم و حدود دو قدم فاصله بینمون درست کردم تا بتونم کامل از پشت ببینمش.بعد کمی سرشو کمی چرخوند و بهمنگاه کرد.
+میو چیزی شده کوزوها ساما؟
-ع.عا نه!
میرم کنارش و همپاش راه میرم.
-امروز فقط با بقیه روزا تفاوتش بیشتر بود
+از چه نظر؟
-یکسری چیزا دستگیرم شد..که قبلا حتی درکی ازشون نداشتم
+که اینطوور
لبخندی میزنم و برمیگردم سمتش.
-و خب مدیون تواَم این درکو
+من؟؟
سوالی نگام کرد که دستمو گذاشتم رو سرش و گوشاشو نوازش کردم.
-آره خود تو
ریزمیخنده و نگام میکنه.
+پس خوب شد امروز پیله کردم بیایم
تا دم خونش رسوندمش و کمکم ازش فاصله گرفتم.
+بابت امروز ممنون.همچنین بابت رسوندنم
-من ممنونم درواقع
+میوو
-از هفته دیگه امتحانا شروع میشن.همینجوری گشت و گذار کردن برامون دردسر نمیشه؟
+اووممم
با یک چشمک برمیگرده و نگام میکنه.
-هوم؟؟
۱.۴k
۲۷ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.