درخواستی تکپارتی از ته
درخواستی تکپارتی از ته
وقتی باهات سرده و تو حامله ای ...
ا.ت و تهیونگ ۳ ساله زن و شوهرن
ا.ت:
چند وقتیه ته باهام سرد شده و من همش حالم به هم میخوره و نمیتونم غذا بخورم امروز میخوام برم دکتر
(پرش زمانی به مطب دکتر)
رفتم داخل تمام علائمم رو چک کرد و گفت
دکتر:خانم ا.ت شما حامله اید
ا.ت:واقعا خیلی خوش حال بودم کلی نمیدونستم چطوری به ته بگم
رفتم و کیک خریدم و کلی وسایل برا اینکه امشب به کوک بگم
تو راه یکی از دوستام قدیمیم هیون جی رو دیدم و بغلش کردم و کلی با هم حرف زدیم و رفتم خونه
ته:
چند وقته با ا.ت به خاطر درگیری های شرکت سرد شدم امروز میخوام بهش بگم به این دلیل باهاش سردم داشتم بر می گشتم که ا.ت رو دیدم خواستم بگم سوار شه که دیدم یه پسر صداش کرد و ا.ت اون رو بغل کرد عصبانی شدم برا چی باید بهم خیانت کنه
رفتم گشتم و تا شب نیومدم خونه
ا.ت:همه چیز آماده بود ولی ته نیومده بود نشستم تا ساعت ۳ شب زنگ زده شد ته بود عصبانی اومد تو دهنش بوی الکل میدادمعلوم بود مسته هر چی باهاش حرف میزدم انگار نه انگار من هستم که یه دفعه سرم داد زد
ته:برو گمشو دختره هرزه
ا.ت:چی
ته:دیدم اون پسره رو بغل کردی خیانت کار
ا.خ رو هول میده و میره بالا
ا.ت:
منو هول داد شکمم خورد به مبل و سیاهی
ته:صدایی ازش نیومد رفتم پایین دیدم بیهوشه بردمش بیمارستان اونو بردن تو و من بیرون بودم
ته:(تو ذهنش)همش تقصیر منه ولی اون خیانت کرده بود
ا.ت:
چشمام رو باز کردم سقف سفید جلوم بود اینجا بیمارستان بود بلند شدم و نشستم یه دفعه در باز شد ته با چشمای گریون اومد منم تو چشمام اشک جمع شد ته:ا.ت من متاسفم منو ببخش (با گریه)
ا.ت:تو که کاری نکردی ولی اگه خودت میگی من بخشیدمت
همو بغل میکنن
ا.ت:چرا به من گفتی هرزه و خیانت کار؟
ته:بیرون دیدم یه پسره رو بغل کردی خون جلو چشمام رو گرفت چیزی نفهمیدم.... اون .. کی ...بود؟
ا.ت:اون دوست قدیمیم بود هیون جی
ته:آها... باشه ببخشید
دکتر اومد گفت
دکتر:خوشبختانه هم حال شما خوبه هم حال بچه
ته تعجب کرد و عصبانی به من نگاه میکرد
دکتر رفت بهش گفتم
ا.ت:اونجوری نگاه نکن من میخواستم بهت بگم ولی تو با من اون جوری کردی چجوری می گفتم
ته: راست میگی (با هم میخندن)
ا.ت: بیا با هم بریم پیش دکتر چون گفت با همسرتون بیاید برهی تعیین جنسیت
(پرش زمانی پیش دکتر)
دکتر:سلام خانم ا.ت؟
ا.ت و ته :سلام بله
دکتر :بفرمایی اینور
کارای لازم کرد
دکتر:خب بچتون دختره
منو ته همو بغل کردیم
چند ماه بعد هانا دخترمون به دنیا اومد و زندگیمون رو شیرین تر شد....
وقتی باهات سرده و تو حامله ای ...
ا.ت و تهیونگ ۳ ساله زن و شوهرن
ا.ت:
چند وقتیه ته باهام سرد شده و من همش حالم به هم میخوره و نمیتونم غذا بخورم امروز میخوام برم دکتر
(پرش زمانی به مطب دکتر)
رفتم داخل تمام علائمم رو چک کرد و گفت
دکتر:خانم ا.ت شما حامله اید
ا.ت:واقعا خیلی خوش حال بودم کلی نمیدونستم چطوری به ته بگم
رفتم و کیک خریدم و کلی وسایل برا اینکه امشب به کوک بگم
تو راه یکی از دوستام قدیمیم هیون جی رو دیدم و بغلش کردم و کلی با هم حرف زدیم و رفتم خونه
ته:
چند وقته با ا.ت به خاطر درگیری های شرکت سرد شدم امروز میخوام بهش بگم به این دلیل باهاش سردم داشتم بر می گشتم که ا.ت رو دیدم خواستم بگم سوار شه که دیدم یه پسر صداش کرد و ا.ت اون رو بغل کرد عصبانی شدم برا چی باید بهم خیانت کنه
رفتم گشتم و تا شب نیومدم خونه
ا.ت:همه چیز آماده بود ولی ته نیومده بود نشستم تا ساعت ۳ شب زنگ زده شد ته بود عصبانی اومد تو دهنش بوی الکل میدادمعلوم بود مسته هر چی باهاش حرف میزدم انگار نه انگار من هستم که یه دفعه سرم داد زد
ته:برو گمشو دختره هرزه
ا.ت:چی
ته:دیدم اون پسره رو بغل کردی خیانت کار
ا.خ رو هول میده و میره بالا
ا.ت:
منو هول داد شکمم خورد به مبل و سیاهی
ته:صدایی ازش نیومد رفتم پایین دیدم بیهوشه بردمش بیمارستان اونو بردن تو و من بیرون بودم
ته:(تو ذهنش)همش تقصیر منه ولی اون خیانت کرده بود
ا.ت:
چشمام رو باز کردم سقف سفید جلوم بود اینجا بیمارستان بود بلند شدم و نشستم یه دفعه در باز شد ته با چشمای گریون اومد منم تو چشمام اشک جمع شد ته:ا.ت من متاسفم منو ببخش (با گریه)
ا.ت:تو که کاری نکردی ولی اگه خودت میگی من بخشیدمت
همو بغل میکنن
ا.ت:چرا به من گفتی هرزه و خیانت کار؟
ته:بیرون دیدم یه پسره رو بغل کردی خون جلو چشمام رو گرفت چیزی نفهمیدم.... اون .. کی ...بود؟
ا.ت:اون دوست قدیمیم بود هیون جی
ته:آها... باشه ببخشید
دکتر اومد گفت
دکتر:خوشبختانه هم حال شما خوبه هم حال بچه
ته تعجب کرد و عصبانی به من نگاه میکرد
دکتر رفت بهش گفتم
ا.ت:اونجوری نگاه نکن من میخواستم بهت بگم ولی تو با من اون جوری کردی چجوری می گفتم
ته: راست میگی (با هم میخندن)
ا.ت: بیا با هم بریم پیش دکتر چون گفت با همسرتون بیاید برهی تعیین جنسیت
(پرش زمانی پیش دکتر)
دکتر:سلام خانم ا.ت؟
ا.ت و ته :سلام بله
دکتر :بفرمایی اینور
کارای لازم کرد
دکتر:خب بچتون دختره
منو ته همو بغل کردیم
چند ماه بعد هانا دخترمون به دنیا اومد و زندگیمون رو شیرین تر شد....
۴.۰k
۱۶ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.