Part 8
Part 8
میلن: بله به همین زودی
سویا: ولی پدر....
میلن: حرف نباشه
سویا: پدر من که....
میلن: زود باش
سویا: باشه پدر
میلن: کوک تو ببرش شرکتی که یونگی کار میکنه
کوک: چشم پدر
.........
سویا: از پله ها رفتم بالا حالا چیکار کنم؟ من که چیزی بلد نیستم پدر حتی بهم آموزش هم نداده چطور با اون یارو اسمش چی بود؟
یون...یون...یون داشت صبر کن....یون...آهان یونگی فکر کنم همین بود..دیگه نمیدونم ولی حالا چطور بایر باهاش رو به رو شم؟
.......
کوک: کجایی خواهرم؟
سویا: اینجایم..
کوک: ولی یه دنیای دیگه بودی ها
سویا: راستش آره یه کم میترسم
کوک: از چی؟
سویا: از این ماموریت
کوک: چرا؟
سویا: ببین من نمیدونم چطور با اون یارو یونگی رو به رو شم به فرض که من رفتم پیشش چطوری بهش نزدیک شم به چه بهونه ای؟
........
ادامه دارد....
میلن: بله به همین زودی
سویا: ولی پدر....
میلن: حرف نباشه
سویا: پدر من که....
میلن: زود باش
سویا: باشه پدر
میلن: کوک تو ببرش شرکتی که یونگی کار میکنه
کوک: چشم پدر
.........
سویا: از پله ها رفتم بالا حالا چیکار کنم؟ من که چیزی بلد نیستم پدر حتی بهم آموزش هم نداده چطور با اون یارو اسمش چی بود؟
یون...یون...یون داشت صبر کن....یون...آهان یونگی فکر کنم همین بود..دیگه نمیدونم ولی حالا چطور بایر باهاش رو به رو شم؟
.......
کوک: کجایی خواهرم؟
سویا: اینجایم..
کوک: ولی یه دنیای دیگه بودی ها
سویا: راستش آره یه کم میترسم
کوک: از چی؟
سویا: از این ماموریت
کوک: چرا؟
سویا: ببین من نمیدونم چطور با اون یارو یونگی رو به رو شم به فرض که من رفتم پیشش چطوری بهش نزدیک شم به چه بهونه ای؟
........
ادامه دارد....
۶۸۷
۱۷ آذر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.