ادامه پارت ۱۵
به سمت تهیونگ رفتم خودم رو تو تخت یه نفره ی بیمارستان ک تهیونگ روش خوابیده بود جا کردم و تهیونگ رو بقل کردم.سرمو گزاشتم رو سینش تا صدای ضربان قلبش رو بشنوم.
صدای قلبش خیلی برام قشنگ بود صدای ضربان قلبش اصلا قابل مقایسه با اون لحظه ای ک اومده بود منو از پیش هوآن نجات بده و سرمو گزاشته بود رو سینش نبود اون لحظه انگار قلبش از شدت تند زدن داشت میپرید بیرون.ولی الان خیلی آرومه.
چشامو بستم و ب صدای قلبش گوش دادم.
همینجور ک باهاش حرف میزدم
یهو یه دست مردونه پشت کمرم احساس کردم.روم رو برگردوندم تا متوجه دستی ک پشتمه بشم.
دست تهیونگ بود.
تهیونگ ب هوش اومد.دیدم ک چشاش رو باز کرده و داره نگاهم میکنه.
از خود بی خود شدم و نمیدونم چطور شد ک بوسیدمش پیشونیم و ب پیشونیش چسبوندم و چشم تو چشم نگاهش کردم و اما تهیونگ هنوز کامل به هوش نیومده بود.صورتش رو تو دستام گرفتم و گفتم:تهیونگ واقعا خودتی؟تو ب هوش اومدی؟منو میشناسی؟میدونی من کی ام؟
همون لحظه بود ک پسرا اومدن بالا سر تهیونگ و از ذوق گریه میکردند.
تهیونگ پسرارو نگاه میکرد و بهشون لبخند میزد و اسماشونو صدا میزد.
ا/ت:تهیونگ؟تو منو میشناسی؟ تو میدونی من کی ام؟منو یادت میاد؟
تهیونگ نگاهم کرد و گفت:....
صدای قلبش خیلی برام قشنگ بود صدای ضربان قلبش اصلا قابل مقایسه با اون لحظه ای ک اومده بود منو از پیش هوآن نجات بده و سرمو گزاشته بود رو سینش نبود اون لحظه انگار قلبش از شدت تند زدن داشت میپرید بیرون.ولی الان خیلی آرومه.
چشامو بستم و ب صدای قلبش گوش دادم.
همینجور ک باهاش حرف میزدم
یهو یه دست مردونه پشت کمرم احساس کردم.روم رو برگردوندم تا متوجه دستی ک پشتمه بشم.
دست تهیونگ بود.
تهیونگ ب هوش اومد.دیدم ک چشاش رو باز کرده و داره نگاهم میکنه.
از خود بی خود شدم و نمیدونم چطور شد ک بوسیدمش پیشونیم و ب پیشونیش چسبوندم و چشم تو چشم نگاهش کردم و اما تهیونگ هنوز کامل به هوش نیومده بود.صورتش رو تو دستام گرفتم و گفتم:تهیونگ واقعا خودتی؟تو ب هوش اومدی؟منو میشناسی؟میدونی من کی ام؟
همون لحظه بود ک پسرا اومدن بالا سر تهیونگ و از ذوق گریه میکردند.
تهیونگ پسرارو نگاه میکرد و بهشون لبخند میزد و اسماشونو صدا میزد.
ا/ت:تهیونگ؟تو منو میشناسی؟ تو میدونی من کی ام؟منو یادت میاد؟
تهیونگ نگاهم کرد و گفت:....
۴۴.۳k
۲۶ فروردین ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۳۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.