بازی عشق شیطان پارت ۶۴
\.Game of Devil's Love./)
_P. . . 64_
ژوئن(زیرلبی): حواست باشه، اعضای مارتینو اینطرفن.
*(زیرلبی): بله رئیس.
و منم که مخفی جلوی دستشو گرفته بودم سریع پس ولش کردم.
ژوئن(با خنده مصنوعی): آهان خب من فکر کردم مشکلی پیش اومده برای همین قبل رفتن پیش اعضای مارتینو اومدم اینطرف.
*(با خنده): آ نه رئیس مشکلی نیست، شما میتونید برید و به کاراتون برسید.
ژوئن(زیرلبی): تا نفهمیدن تحویلش بده.
ژوئن: آ من دیگه میرم.
*: بلـه.
منو هه این پس برگشتیم که پس بریم پیش بقیه بچه ها
سوهو: مشکلی بود؟
ژوئن: نه، مشکلی نبود.
یه جون: مطمئنی؟ اینطور به نظر نمیومد.
ژوئن: نه بابا، مشکلی نبود. خب شماها چرا اومدین پایین؟
جونگ هی: دنبال شما میگشتیم واسه همین اومدیم پایین.
ژوئن: برای چی؟
کارلو: قرار بود منو لوکا برای یه کاری یه سفر چند روزه بریم ایتالیا ولی خب قراره سوهو و یه جون و جین وو برن.
هه این: احیانا اونجا اتفاقی افتاده؟
لوکا: نه، فقط برای بازسازی شعبه مارتینو که میراکل هم بهش اضافه بشه و تاسیس شعبه ی دیگه ای از میراکل و مارتینو توی یه شهر دیگه و همچنین یه سری قرارداد ها و جلسات با بقیه برندا و اینا.
ژوئن(پوزخند): آهان که اینطور. گمونم جین وو به نمایندگی از طرف منو میراکل قراره بره ولی عادلانه نیستا مارتینو دوتا نماینده داره میفرسته.
جونگ هی: منم برم؟
ژوئن: نه بابا اینجا لازمت داریم. حالا کی میرین؟
جین وو: پرواز امشبه ولی باید الان بریم.
سوهو: و خب تازه برنامه اش تایید شد.
هه این: آهان. موفق باشین. بهتون اعتماد کردیما.
و من داشتم زیرلبی میخندیدم.
یه جون: مگه تا حالا بهمون اعتماد نداشتین؟
هه این: شوخی کردم بابا.
جین وو: خب ما دیگه باید بریم.
مین سو: هنوز زود نیست؟
جونگ هی: احمق جون، همین یکم پیش گفتن که باید الان برن.
مین سو: آها راست میگی.
کارلو: حافظه نداری که.
مین سو: نه اینکه تو خیلی داری.
لوکا: بس کنین.
سوهو: خب دیگه بریم؟
با جین وو، سوهو و یه جون خداحافظی کردیم و اونا رفتن...
کارلو: خــــــب، فقط ما موندیم.
مین سو: یه جوری میگی حالا انگار از هشت نفرمون فقط دوتامون مونده تازه هه این هم هست.
(هه این کنار لوکا وایساده بود)
جونگ هی: آ راستی هه این چی شد!؟
هه این: همین جام.
کارلو: یه چشم پزشکی برو.
جونگ هی: کارلو...
کارلو: چیه؟!
لوکا: ای بابا بس کنید دیگه شما هم وقت گیر آوردین، زود باشین برین سر کاراتون.
و لوکا پس رفت سمت بخش.
هه این: این امروز حوصله نداشته ها بهتره رو مخش نرین.
ژوئن: به جای غیبت پشت سر بزرگترت بدو بیا.
و من رفتم و یکم ازشون دورتر شدم که
هه این: اینم حوصله نداره ها.
کارلو: بزن قدش.
و داشتن میخندیدن
ژوئن: منشی لی؟...
هه این: آ اومدم_فعلا.
مین سو(با خنده): بریم.
رفتیم و به بقیه کارا رسیدگی کردیم...
_P. . . 64_
ژوئن(زیرلبی): حواست باشه، اعضای مارتینو اینطرفن.
*(زیرلبی): بله رئیس.
و منم که مخفی جلوی دستشو گرفته بودم سریع پس ولش کردم.
ژوئن(با خنده مصنوعی): آهان خب من فکر کردم مشکلی پیش اومده برای همین قبل رفتن پیش اعضای مارتینو اومدم اینطرف.
*(با خنده): آ نه رئیس مشکلی نیست، شما میتونید برید و به کاراتون برسید.
ژوئن(زیرلبی): تا نفهمیدن تحویلش بده.
ژوئن: آ من دیگه میرم.
*: بلـه.
منو هه این پس برگشتیم که پس بریم پیش بقیه بچه ها
سوهو: مشکلی بود؟
ژوئن: نه، مشکلی نبود.
یه جون: مطمئنی؟ اینطور به نظر نمیومد.
ژوئن: نه بابا، مشکلی نبود. خب شماها چرا اومدین پایین؟
جونگ هی: دنبال شما میگشتیم واسه همین اومدیم پایین.
ژوئن: برای چی؟
کارلو: قرار بود منو لوکا برای یه کاری یه سفر چند روزه بریم ایتالیا ولی خب قراره سوهو و یه جون و جین وو برن.
هه این: احیانا اونجا اتفاقی افتاده؟
لوکا: نه، فقط برای بازسازی شعبه مارتینو که میراکل هم بهش اضافه بشه و تاسیس شعبه ی دیگه ای از میراکل و مارتینو توی یه شهر دیگه و همچنین یه سری قرارداد ها و جلسات با بقیه برندا و اینا.
ژوئن(پوزخند): آهان که اینطور. گمونم جین وو به نمایندگی از طرف منو میراکل قراره بره ولی عادلانه نیستا مارتینو دوتا نماینده داره میفرسته.
جونگ هی: منم برم؟
ژوئن: نه بابا اینجا لازمت داریم. حالا کی میرین؟
جین وو: پرواز امشبه ولی باید الان بریم.
سوهو: و خب تازه برنامه اش تایید شد.
هه این: آهان. موفق باشین. بهتون اعتماد کردیما.
و من داشتم زیرلبی میخندیدم.
یه جون: مگه تا حالا بهمون اعتماد نداشتین؟
هه این: شوخی کردم بابا.
جین وو: خب ما دیگه باید بریم.
مین سو: هنوز زود نیست؟
جونگ هی: احمق جون، همین یکم پیش گفتن که باید الان برن.
مین سو: آها راست میگی.
کارلو: حافظه نداری که.
مین سو: نه اینکه تو خیلی داری.
لوکا: بس کنین.
سوهو: خب دیگه بریم؟
با جین وو، سوهو و یه جون خداحافظی کردیم و اونا رفتن...
کارلو: خــــــب، فقط ما موندیم.
مین سو: یه جوری میگی حالا انگار از هشت نفرمون فقط دوتامون مونده تازه هه این هم هست.
(هه این کنار لوکا وایساده بود)
جونگ هی: آ راستی هه این چی شد!؟
هه این: همین جام.
کارلو: یه چشم پزشکی برو.
جونگ هی: کارلو...
کارلو: چیه؟!
لوکا: ای بابا بس کنید دیگه شما هم وقت گیر آوردین، زود باشین برین سر کاراتون.
و لوکا پس رفت سمت بخش.
هه این: این امروز حوصله نداشته ها بهتره رو مخش نرین.
ژوئن: به جای غیبت پشت سر بزرگترت بدو بیا.
و من رفتم و یکم ازشون دورتر شدم که
هه این: اینم حوصله نداره ها.
کارلو: بزن قدش.
و داشتن میخندیدن
ژوئن: منشی لی؟...
هه این: آ اومدم_فعلا.
مین سو(با خنده): بریم.
رفتیم و به بقیه کارا رسیدگی کردیم...
۳.۸k
۱۶ آذر ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.