نتیجه نظر سنجی (ژنرال مو شکلاتی پارت ۱)
خب قراره ژنرال مو شکلاتی رو بنویسم اینم پارت یکش اینم مثل یاقوت آبی قراره با چندتا شخصیت با هویت نامشخص شروع بشه
_________
آرام آرام در راهرو قدم می زد به در اتاق مرد رسید تقه ای به در زد و وارد شد : شنیدم امروز خوب غذا نخوردی حالت خوبه (؟): فکر نمی کردم نگرانم بشی نه خوبم فقط میل نداشتم
به مرد رو به روش نگاه کرد تاره های سفید بین موهاش دیده می شد خب سنی ازش گذشته بود ولی با وجود اون موهای سفید بازم چهره ای زیبا و جذاب داشت کاش باطنش هم زیبا بود
(؟): می تونم.. می تونم ازت چیزی بپرسم × البته (؟): چرا تو و خواهرت فامیلیتون رو عوض کردی....چرا گذاشتید آکوتاگاوا
×عوض کردیم تا یادمون نره تا فراموشش نکنیم کسی که برامون بهترین سرپرست بود کسی که با جون و دل دوستمون داشت چه بلایی سرش اومد کسی که از خودش می زد و به ما می رسید زنده زنده تو آتیش سوخت به مجازات جرمی که انجام نداده بود عوض کردیم تا هیچ وقت فراموشش نکنیم تا همیشه داغش رو دلمون تازه باشه(یه نکته یه جا خونده بودم آکوتاگاوا یعنی خاکستر حالا نمی دونم درسته یا نه ولی شما همون به معنی خاکستر در نظر بگیرید)....ببخشید من دیگه باید برم لطفا مراقب خودتون باشید غذاتون رو بخورید ×....باشه
پسر جوان از اتاق بیرون اومد حالش خوب نبود هروقت اون خاطرات براش زنده می شد ا درون می سوخت هم اون و هم بقیه فامیلیشون رو عوض کردن ولی هیچی از درد سینشون کم نمی کرد عزیزترین کسشون تو آتیش سوخته بود اونمنه تو یه سانحه برای مجازات تو آتیش سوزونده بودنش برای مجازات گناهی که نکرده بود چند سال گذشته بود ولی مگه می تونستن فراموش کنن مرگ کسی که از خونش بودن تو کل دنیا هیچ بچه ای بیماری والدینشون رو فراموش نمی کرد اونا چطور می تونستن مرگ یکی از والدینشون رو فراموش کنن اونم به این طرز فجیع وقتی به خودش اومد جلو در اتاقش بود وارد شد با دیدن آتسوشی داخل اتاق لبخندی زد: امگای شیرین من اینجایی ÷سلام اره.... رینوسوکه حالت خوبه ×نه..هق آتسو..هق شی حالم.....هق بده ÷ریو گریه نکن عزیزم گریه نکن آلفای من ریو چند وقت دیگه عروسیمونه چرا داری گریه می کنی
(حرف های آکوتاگاوا با لحن بغضض دار و گریه هستش )×چون اون پیشم نیست همیشه می گفت می خواد بزرگ شدنم رو ببینه همیشه می گفت ازمون مراقبت می کنه ولی کشتنش اتسو کشتنش.....(فریاد زد) با بی رحمی کشتنش ÷ریو (می ره آکو رو بقل می کنه) ریو تو همیشه همه چیزی تو خودت می ریزی ولی من امگای تو ام بهم بگو تمام خاطرات تلخت رو باهم به اشتراک بزار درد ها و رنج هات از بین نمی رن اون زنده نمی شه ولی اینطوری باهم رو زخمات مرهم می زاریم با هم برای آینده زندگی شادی درست می کنیم ×با..باشه آتسو تو هم مثل اونی اونم همیشه تنها کسی بود که می شد پیشش دردو دل کنم ای کاش هنوز زنده بود اگه می دیدیش باور می کردی یه فرشته بود فرشته ای که این دنیا پر از شیطان لیاقتش رو نداشت شیطان های این دنیا اون فرشته رو نابود و بعد سوزندنش آتسو ازاول زندگیش فقط درد کشید و از این زندگی و همه آدم ها زخم خورد اما همیشه لبخند می زد و رو زخم های بقیه مرهم می زاشت (آتسوشی آروم آکوتاگاوا رو به سمت تخت مشترکشون برد رو تخت نشست پشتش رو به تاج تخت تکیه داد و آلفاش رو مجبور کرد دراز بکشه و سرش رو رو پاهاش بزاره آکوتاگاوا هیچ شکایتی نداشت دوست داشت سرش رو پای امگاش باشه و امگاش مو سرش رو ناز کنه ) ÷ خب ریو برام تعریف کن از اول اولش ×خب اگه از اول اول می خوای باید بریم قبل از داستان من باید بریم سراغ یه زوج چویا سان که یه امگا مذکر بود و دازای سان که یه الفا مذکر بود
________ خب منتظر نظرات هستم
_________
آرام آرام در راهرو قدم می زد به در اتاق مرد رسید تقه ای به در زد و وارد شد : شنیدم امروز خوب غذا نخوردی حالت خوبه (؟): فکر نمی کردم نگرانم بشی نه خوبم فقط میل نداشتم
به مرد رو به روش نگاه کرد تاره های سفید بین موهاش دیده می شد خب سنی ازش گذشته بود ولی با وجود اون موهای سفید بازم چهره ای زیبا و جذاب داشت کاش باطنش هم زیبا بود
(؟): می تونم.. می تونم ازت چیزی بپرسم × البته (؟): چرا تو و خواهرت فامیلیتون رو عوض کردی....چرا گذاشتید آکوتاگاوا
×عوض کردیم تا یادمون نره تا فراموشش نکنیم کسی که برامون بهترین سرپرست بود کسی که با جون و دل دوستمون داشت چه بلایی سرش اومد کسی که از خودش می زد و به ما می رسید زنده زنده تو آتیش سوخت به مجازات جرمی که انجام نداده بود عوض کردیم تا هیچ وقت فراموشش نکنیم تا همیشه داغش رو دلمون تازه باشه(یه نکته یه جا خونده بودم آکوتاگاوا یعنی خاکستر حالا نمی دونم درسته یا نه ولی شما همون به معنی خاکستر در نظر بگیرید)....ببخشید من دیگه باید برم لطفا مراقب خودتون باشید غذاتون رو بخورید ×....باشه
پسر جوان از اتاق بیرون اومد حالش خوب نبود هروقت اون خاطرات براش زنده می شد ا درون می سوخت هم اون و هم بقیه فامیلیشون رو عوض کردن ولی هیچی از درد سینشون کم نمی کرد عزیزترین کسشون تو آتیش سوخته بود اونمنه تو یه سانحه برای مجازات تو آتیش سوزونده بودنش برای مجازات گناهی که نکرده بود چند سال گذشته بود ولی مگه می تونستن فراموش کنن مرگ کسی که از خونش بودن تو کل دنیا هیچ بچه ای بیماری والدینشون رو فراموش نمی کرد اونا چطور می تونستن مرگ یکی از والدینشون رو فراموش کنن اونم به این طرز فجیع وقتی به خودش اومد جلو در اتاقش بود وارد شد با دیدن آتسوشی داخل اتاق لبخندی زد: امگای شیرین من اینجایی ÷سلام اره.... رینوسوکه حالت خوبه ×نه..هق آتسو..هق شی حالم.....هق بده ÷ریو گریه نکن عزیزم گریه نکن آلفای من ریو چند وقت دیگه عروسیمونه چرا داری گریه می کنی
(حرف های آکوتاگاوا با لحن بغضض دار و گریه هستش )×چون اون پیشم نیست همیشه می گفت می خواد بزرگ شدنم رو ببینه همیشه می گفت ازمون مراقبت می کنه ولی کشتنش اتسو کشتنش.....(فریاد زد) با بی رحمی کشتنش ÷ریو (می ره آکو رو بقل می کنه) ریو تو همیشه همه چیزی تو خودت می ریزی ولی من امگای تو ام بهم بگو تمام خاطرات تلخت رو باهم به اشتراک بزار درد ها و رنج هات از بین نمی رن اون زنده نمی شه ولی اینطوری باهم رو زخمات مرهم می زاریم با هم برای آینده زندگی شادی درست می کنیم ×با..باشه آتسو تو هم مثل اونی اونم همیشه تنها کسی بود که می شد پیشش دردو دل کنم ای کاش هنوز زنده بود اگه می دیدیش باور می کردی یه فرشته بود فرشته ای که این دنیا پر از شیطان لیاقتش رو نداشت شیطان های این دنیا اون فرشته رو نابود و بعد سوزندنش آتسو ازاول زندگیش فقط درد کشید و از این زندگی و همه آدم ها زخم خورد اما همیشه لبخند می زد و رو زخم های بقیه مرهم می زاشت (آتسوشی آروم آکوتاگاوا رو به سمت تخت مشترکشون برد رو تخت نشست پشتش رو به تاج تخت تکیه داد و آلفاش رو مجبور کرد دراز بکشه و سرش رو رو پاهاش بزاره آکوتاگاوا هیچ شکایتی نداشت دوست داشت سرش رو پای امگاش باشه و امگاش مو سرش رو ناز کنه ) ÷ خب ریو برام تعریف کن از اول اولش ×خب اگه از اول اول می خوای باید بریم قبل از داستان من باید بریم سراغ یه زوج چویا سان که یه امگا مذکر بود و دازای سان که یه الفا مذکر بود
________ خب منتظر نظرات هستم
۷۶۶
۰۹ آبان ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.