فیک تهیونگ (آخرین دیدار)p29
بعد رفتن لایلا تصمیم گرفتم برم لندن ببینم اونجا چه خبره کلینیک به اون بزرگی رو سپردم دست چند تا آدم(خب خب یادتون نرفته که ا/ت پزشک هم هست)
داشتم ساکمو آماده میکردم تا برم که دوتا پیام پشت سر هم اومد
اولی جونگ کوک بود:
سلاااام خوبی ما رسیدیم کره دلم برات تنگ میشه دفعه بعدی که اومدم یه دل سیر بغلت میکنم راستی مبارکه تهیونگ گفت که بله رو گرفته ازت فعلا خدافظ موفق باشی♥♥😘
با دیدن پیامش رو لبم لبخندی به طور ناخودآگاه ظاهر شد
پیام دوم از لایلا بود:
سلام خوبی من امروز ساعت 4 بعد ظهر پرواز دارم اگه خواستی بیا واسه خدافظی😚
با دیدن پیام لایلا لبخند روی لبم پررنگ تر شد راستش خیلی خوشحال بودم از اینکه قبول کرد تا بره
پس به جمع کردن ادامه دادم تا چندین ساعت خودمو مشغول کرده بودم و به همراه آهنگ داشتم از بستن چمدان لذت میبردم راستش من از اول عاشق بستن چمدون بودم
که به خودم اومدم دیدم ساعت 3 شده پس بلند شدم تا برم سمت فرود گاه بعد نیم ساعت رسیدم به فرودگاه لایلا رو دیدم که داره میره پس خودمو سریع رسوندم پیشش
ا/ت. لایلا
روشو برگردوند سمتم معلوم بود که گریه کرده
داشتم ساکمو آماده میکردم تا برم که دوتا پیام پشت سر هم اومد
اولی جونگ کوک بود:
سلاااام خوبی ما رسیدیم کره دلم برات تنگ میشه دفعه بعدی که اومدم یه دل سیر بغلت میکنم راستی مبارکه تهیونگ گفت که بله رو گرفته ازت فعلا خدافظ موفق باشی♥♥😘
با دیدن پیامش رو لبم لبخندی به طور ناخودآگاه ظاهر شد
پیام دوم از لایلا بود:
سلام خوبی من امروز ساعت 4 بعد ظهر پرواز دارم اگه خواستی بیا واسه خدافظی😚
با دیدن پیام لایلا لبخند روی لبم پررنگ تر شد راستش خیلی خوشحال بودم از اینکه قبول کرد تا بره
پس به جمع کردن ادامه دادم تا چندین ساعت خودمو مشغول کرده بودم و به همراه آهنگ داشتم از بستن چمدان لذت میبردم راستش من از اول عاشق بستن چمدون بودم
که به خودم اومدم دیدم ساعت 3 شده پس بلند شدم تا برم سمت فرود گاه بعد نیم ساعت رسیدم به فرودگاه لایلا رو دیدم که داره میره پس خودمو سریع رسوندم پیشش
ا/ت. لایلا
روشو برگردوند سمتم معلوم بود که گریه کرده
۴.۶k
۱۷ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.