قبلا هم نوشته بودم ولی پاک کردم
دخترک با لبخندی دلربا به منظره ی رو به روش نگاه کرد و پسر با عشق به دخترک که با جذابیتش کل زیبایی اونجا رو محو کرده بود نگاه میکرد دل پسر خیلی عاشق بود و قلبش لحظه به لحظه بیشتر برای او بی طاقتی میکرد دختر یا لبخندی دلبرانه دستی به کلاه فرانسوی اش کشید و گفت:زشت شدم؟ پسر نگاهی عمیق به دختر انداخت و جز به جز صورت او را از نظر گذراند جوری که میدانست گوشه به گوشه صورتش از چه رنگ هایی استفاده شده! لبخند گرمی زد و گفت:تو همیشه زیبایی دختر خنده ای نخودی کرد که پسر ابرویی بالا انداخت و گفت:قصد داری با قلبم بازی کنی؟....وقتی میخندی تند تر از همیشه میزنه دختر با شیطونی نگاهش کرد و گفت:قلبت همیشه باید برای من تند بزنه رومئو ناگهان لبخند از روی لبای خوش فرمش پر کشید و رفت پسر با نگرانی به دلبرکش نگاه کرد:چی شده ژولیت من؟ دخترک با بی حوصلگی لب زد:میترسم....از عشق....میگن عشق همه ی عاشقا رو امتحان میکنه ما شروع خوبی داشتیم تا الانم خوب پیش رفتیم حتی به جرئت میتونم بگم از رومئو و ژولیت حتی دزیره و ناپلئون هم عاشق تریم ولی نمیخوام ته داستانمون مثل اونا بشه پسر با لبخندی گرم که دل دختر ره میلرزاند دستای کوچک معشوقش را با آغوش دستان بزرگش کشید و گفت:عشق سخته ولی قشنگه ....با تمام سختی هاش کنار تو قشنگه +پس بهم یه قولی بده -چه قولی ژولیت؟ +بیا اینقدر قوی باشیم که عشقمون پایانش هم قشنگ باشه -عشق ما پایان نداره +پس نه تو رومئو باش که از دوری عشق من در کنارتابوتم جان بدهی نه من که از غم از دست دادنت خنجری در قلبم فرو ببرم نه تو ناپلئون باش که از من دست بکشی و من را در آتش عشقت بسوزانی نه من دزیره که خاکستر عشق تو باشم....پسر با غم به ایستگاه ژولیت نگاه کرد همانجایی که عشقشان شروع شد سپس نگاهی دردناک به تن بی جون دلبرکش انداخت اشک هایش صورت جفتشان را خیس کرد پسر بوسه ای خیس روی لاله گوش دخترک نشاند و گفت:من هم میام پیشت آنها رفتند جایی دور و دست در دست هم دیدند که عشقشان زبان زد تاریخ و عالم شده♡
۲.۰k
۰۶ دی ۱۴۰۱
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.