وقتی توی لایو....) پارت ۱
#سونگمین
#استری_کیدز
تو عضو نهم استری کیدز بودی و چند وقتی بود که تو و سونگمین با هم قرار میزاشتید...
توی این مدت شما به تازگی خبر قرار گذاشتنتون رو رسمی کرده بودین...همه چیز خوب پیش میرفت
شما هم دیگه رو خیلی دوست داشتید و عاشق هم بودین البته که جدیداً هیت های خیلی زیادی میگرفتی...خیلی زیاد تر از قبل و این روت تاثیر منفی زیادی گذاشته بود اما همچنان سعی میکردی توجهی نکنی و با تمام وجودت به سونگمین عشق بورزی.
سونگمین گوشه ای از حال رفت و روی مبل نشست...دوربین جلوش رو تنظیم کرد و لایو رو شروع کرد
لبخندی زد
_ سلام به همگی...
تو توی آشپزخونه بودی و داشتی با لبخند بهش نگاه میکردی که چشمش بهت میخوره
_ اوه...ا.ت تو هم بیا پیشمون
متعجب شدی اما لبخند دندون نمایی زدی و به سمتش رفتی...
کنارش نشستی که سونگمین تورو توی بغلش گرفت و نگاهش رو به دوربین داد
موبایل دیگه ای رو برداشتی و مشغول خوندن کامنت ها بودی...
با هر کامنتی که میخوندی شدت بغضت بیشتر و بیشتر میشد
÷ آه...چقدر دختر چندشی هستی
× واقعاً درک نمیکنم چطور سونگمین عاشق تو شده ؟...نکنه تهدیدش کردی ؟
= دختره ی عوضی برو بمیر..
دیگه نتوسنتی تحمل کنی و گوشی رو کنار گذاشتی و با لبخند نگاهت رو به دوربین دادی
+ اومم... سونگمینی...من باید برم دستشویی باشه؟
سونگمین بهت لبخندی زد و آروم سرش رو تکون داد که از کنارش بلند شدی و به سمت سرویس بهداشتی خونه رفتی.
سونگمین گوشی ای که روی میز جلوش بود و برداشت و شروع کرد به خوندن کامنت ها...
با هر کامنتی که میخوند بیشتر و بیشتر توی شوک میرفت...
گوشی رو کنار گذاشت و به سرعت بدون هیچ حرفی لایو رو قطع کرد و از روی مبل بلند شد...
با ترس از چیزی که فکرش رو میکرد به سمت سرویس اومد و آروم در زد
_ ا.ت
با نگرانی و صدایی آغشته به ترس لب زد...بی خبر از تویی که چشمات پر از اشک بود و داشتی با بی رحمی...تیغ توی دستت رو نزدیک به شاهرگت میبردی
سونگمین وقتی سکوتت رو دید در رو با شدت بیشتری کوبید
_ ا.تتتتتتت
فریادش با بغض قاطی شده بود...
محکم به در میکوبید تا بلکه بتونه تورو از اون کاری که حالا خودش هم حدس زده بود چیه...منصرف کنه
_ خواهش میکنم...ا.ت این در لعنتی رو باز کنننن
با هر فریادی که از طرفش میشنیدی قطره قطره اشکات جاری میشد...
دستت که تیغ درش قرار داشت میلرزید و سعی میکردی اونو توی رگت فرو کنی اما...فریاد های دلخراش سونگمین مدام مانعت میشد...
_ درو باز کنننننن...این درو باز کنننن
#استری_کیدز
تو عضو نهم استری کیدز بودی و چند وقتی بود که تو و سونگمین با هم قرار میزاشتید...
توی این مدت شما به تازگی خبر قرار گذاشتنتون رو رسمی کرده بودین...همه چیز خوب پیش میرفت
شما هم دیگه رو خیلی دوست داشتید و عاشق هم بودین البته که جدیداً هیت های خیلی زیادی میگرفتی...خیلی زیاد تر از قبل و این روت تاثیر منفی زیادی گذاشته بود اما همچنان سعی میکردی توجهی نکنی و با تمام وجودت به سونگمین عشق بورزی.
سونگمین گوشه ای از حال رفت و روی مبل نشست...دوربین جلوش رو تنظیم کرد و لایو رو شروع کرد
لبخندی زد
_ سلام به همگی...
تو توی آشپزخونه بودی و داشتی با لبخند بهش نگاه میکردی که چشمش بهت میخوره
_ اوه...ا.ت تو هم بیا پیشمون
متعجب شدی اما لبخند دندون نمایی زدی و به سمتش رفتی...
کنارش نشستی که سونگمین تورو توی بغلش گرفت و نگاهش رو به دوربین داد
موبایل دیگه ای رو برداشتی و مشغول خوندن کامنت ها بودی...
با هر کامنتی که میخوندی شدت بغضت بیشتر و بیشتر میشد
÷ آه...چقدر دختر چندشی هستی
× واقعاً درک نمیکنم چطور سونگمین عاشق تو شده ؟...نکنه تهدیدش کردی ؟
= دختره ی عوضی برو بمیر..
دیگه نتوسنتی تحمل کنی و گوشی رو کنار گذاشتی و با لبخند نگاهت رو به دوربین دادی
+ اومم... سونگمینی...من باید برم دستشویی باشه؟
سونگمین بهت لبخندی زد و آروم سرش رو تکون داد که از کنارش بلند شدی و به سمت سرویس بهداشتی خونه رفتی.
سونگمین گوشی ای که روی میز جلوش بود و برداشت و شروع کرد به خوندن کامنت ها...
با هر کامنتی که میخوند بیشتر و بیشتر توی شوک میرفت...
گوشی رو کنار گذاشت و به سرعت بدون هیچ حرفی لایو رو قطع کرد و از روی مبل بلند شد...
با ترس از چیزی که فکرش رو میکرد به سمت سرویس اومد و آروم در زد
_ ا.ت
با نگرانی و صدایی آغشته به ترس لب زد...بی خبر از تویی که چشمات پر از اشک بود و داشتی با بی رحمی...تیغ توی دستت رو نزدیک به شاهرگت میبردی
سونگمین وقتی سکوتت رو دید در رو با شدت بیشتری کوبید
_ ا.تتتتتتت
فریادش با بغض قاطی شده بود...
محکم به در میکوبید تا بلکه بتونه تورو از اون کاری که حالا خودش هم حدس زده بود چیه...منصرف کنه
_ خواهش میکنم...ا.ت این در لعنتی رو باز کنننن
با هر فریادی که از طرفش میشنیدی قطره قطره اشکات جاری میشد...
دستت که تیغ درش قرار داشت میلرزید و سعی میکردی اونو توی رگت فرو کنی اما...فریاد های دلخراش سونگمین مدام مانعت میشد...
_ درو باز کنننننن...این درو باز کنننن
۴۲.۰k
۲۴ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.