پارت سیزدهم:)
((بچه ها اسم اعضای خانواده جونگ کوک رو میگم:
خواهراش: جییو..جی یونگ
برادراش: جونگ مین.. هیونگ مین
با پدر و مادر و جونگ کوک سرجمع میشن ۷ نفر))
_اره تو
مادر جونگ کوک با چشمای خیسش..با لبای خشک و صدای گرفته لب زد: دخترم سردت میشه بیا داخل تو یه آدمیزادی پس نمیتونی به سرما واکنش ندی درسته؟
دخترک هول جواب داد: بله درسته
مادرش دستشو گرفت و گفت: پس همراهمون بیا
وارد خونه شدن...
همه چیز مرتب با تم قرمز و مشکی از تم خونه میشد فهمید خانواده ی خوناشامی اینجا زندگی می کنن
دختر میخواست سوالی بپرسه که با صدای مادر جونگ کوک ساکت شد: عزیزم اینجا فقط ۶ تا اتاق داره متاسفانه...من و پدر جونگ کوک توی یک اتاق می خوابیم و بقیه بچه ها هم توی اتاق خودشون میخوابن...میخوای پیش دخترا بخوابی؟
دختر نگاهی به جونگ کوک انداخت که ابرو هاشو بالا میداد
+آمممم راستش چیزه
_ا/ت پیش من میخوابه
همین حرف مساوی شد با بلند شدن صدای خواهر برادراش
"اوووووووووووو جونگگگگگ کووووک"
پدرش سر پسرش رو گرفت و توی گوشش گفت: حالا با دخترا میخوابی پدرسوخته؟
هیونگمین برادر بزرگترش گفت: بیا جونگ کوک زن پیدا کرد من که بچه بزرگترم هنوزم برام زن پیدا نکردین
جیونگ خواهرش گفت: وای جونگ کوک مارو بگو فکر می کردیم داری غذاب می کشی
+عذاب هم می کشید...خیلی گرسنگی کشید
با لبخندی قشنگ تر از ماه به جونگ کوک خیره شده بود که جیوو خواهر پنج ساله جونگ کوک دامنشو گرفت : اونی تو خیلی خوشگلی میشه عروسکامو نشونت بدم
توی دلش قند آب شد برای کیوت بودن این دختر
امروز بازم میزارم ببخشید یکمی حالم بد بوده
خواهراش: جییو..جی یونگ
برادراش: جونگ مین.. هیونگ مین
با پدر و مادر و جونگ کوک سرجمع میشن ۷ نفر))
_اره تو
مادر جونگ کوک با چشمای خیسش..با لبای خشک و صدای گرفته لب زد: دخترم سردت میشه بیا داخل تو یه آدمیزادی پس نمیتونی به سرما واکنش ندی درسته؟
دخترک هول جواب داد: بله درسته
مادرش دستشو گرفت و گفت: پس همراهمون بیا
وارد خونه شدن...
همه چیز مرتب با تم قرمز و مشکی از تم خونه میشد فهمید خانواده ی خوناشامی اینجا زندگی می کنن
دختر میخواست سوالی بپرسه که با صدای مادر جونگ کوک ساکت شد: عزیزم اینجا فقط ۶ تا اتاق داره متاسفانه...من و پدر جونگ کوک توی یک اتاق می خوابیم و بقیه بچه ها هم توی اتاق خودشون میخوابن...میخوای پیش دخترا بخوابی؟
دختر نگاهی به جونگ کوک انداخت که ابرو هاشو بالا میداد
+آمممم راستش چیزه
_ا/ت پیش من میخوابه
همین حرف مساوی شد با بلند شدن صدای خواهر برادراش
"اوووووووووووو جونگگگگگ کووووک"
پدرش سر پسرش رو گرفت و توی گوشش گفت: حالا با دخترا میخوابی پدرسوخته؟
هیونگمین برادر بزرگترش گفت: بیا جونگ کوک زن پیدا کرد من که بچه بزرگترم هنوزم برام زن پیدا نکردین
جیونگ خواهرش گفت: وای جونگ کوک مارو بگو فکر می کردیم داری غذاب می کشی
+عذاب هم می کشید...خیلی گرسنگی کشید
با لبخندی قشنگ تر از ماه به جونگ کوک خیره شده بود که جیوو خواهر پنج ساله جونگ کوک دامنشو گرفت : اونی تو خیلی خوشگلی میشه عروسکامو نشونت بدم
توی دلش قند آب شد برای کیوت بودن این دختر
امروز بازم میزارم ببخشید یکمی حالم بد بوده
۱۷.۷k
۱۵ شهریور ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.