عشق شکلاتی🍫پارت اول
عشق شکلاتی🍫پارت اول
#جنی
داشت بارون میامد
چترمو ورداشتم و رفتم بیرون
دوست داشتم گریه کنم
باورم نمیشه اون اون روکنار یه دختر دیگه دیدم
یعنی داشته نقش اینکه دوستم داره رو بازی میکرده
باورم نمیشد
😭😭😭😭😭😭
رفتم نشستم رو نیمکت یک پارک و شروع کردم به گریه کردن
لباس گرمی تنم نبود و داشتم همینجور میلرزیدم
یهو حس کردم یکی ژاکتش رو انداخت روم
صورتمو برگردوندم دیدم کای هست
همون که عاشقمه و دوست نداره من و تهیونگ با هم باشیم
ولی خب تهیونگ که رفته با اون دختره
کای گفت:هی جنی میبینم با تهیونگ نیستی
پاشدم و گفتم:برو اونور بیشعور فکر کردی دل منو به دست میاری نه نه اینطوری ها هم نیست
ژاکتش رو از روم ورداشتم و گذاشتم تو دستش
گفت:نرو هوا سرده تو هم که لباس گرمی تنت نیست سرما میخوری
گفتم:بهتره اینه که بشینم کنار یه بیشعور
گفت:وایسا ببینم
اومد سمتم تا بغلم کنه
یهو تهیونگ رو دیدم
گفت:جنی تو ت ت ت ت تو داری چیکار میکنی
گفتم:چی نه این این چیزه راستی اون دختره چی بود کنارت صبح
گفت:اون اون اون خواهر گمشدم بود ازت توقع نداشتم واقعا
گفتم:واقعا خواهرت بوده چرا چ ر ر ا به من نگفتی
گفت:چون ما نمیخواستیم کسی بفهمه بعد خودم میخواستم بهت بگم( با گریه)
باز گفت:واقعا که رفتی با کای ازت اصلا توقع نداشتم اصلا( با گریه)
و دوید و رفت
#جنی
داشت بارون میامد
چترمو ورداشتم و رفتم بیرون
دوست داشتم گریه کنم
باورم نمیشه اون اون روکنار یه دختر دیگه دیدم
یعنی داشته نقش اینکه دوستم داره رو بازی میکرده
باورم نمیشد
😭😭😭😭😭😭
رفتم نشستم رو نیمکت یک پارک و شروع کردم به گریه کردن
لباس گرمی تنم نبود و داشتم همینجور میلرزیدم
یهو حس کردم یکی ژاکتش رو انداخت روم
صورتمو برگردوندم دیدم کای هست
همون که عاشقمه و دوست نداره من و تهیونگ با هم باشیم
ولی خب تهیونگ که رفته با اون دختره
کای گفت:هی جنی میبینم با تهیونگ نیستی
پاشدم و گفتم:برو اونور بیشعور فکر کردی دل منو به دست میاری نه نه اینطوری ها هم نیست
ژاکتش رو از روم ورداشتم و گذاشتم تو دستش
گفت:نرو هوا سرده تو هم که لباس گرمی تنت نیست سرما میخوری
گفتم:بهتره اینه که بشینم کنار یه بیشعور
گفت:وایسا ببینم
اومد سمتم تا بغلم کنه
یهو تهیونگ رو دیدم
گفت:جنی تو ت ت ت ت تو داری چیکار میکنی
گفتم:چی نه این این چیزه راستی اون دختره چی بود کنارت صبح
گفت:اون اون اون خواهر گمشدم بود ازت توقع نداشتم واقعا
گفتم:واقعا خواهرت بوده چرا چ ر ر ا به من نگفتی
گفت:چون ما نمیخواستیم کسی بفهمه بعد خودم میخواستم بهت بگم( با گریه)
باز گفت:واقعا که رفتی با کای ازت اصلا توقع نداشتم اصلا( با گریه)
و دوید و رفت
۹.۲k
۰۲ اسفند ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۱۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.