تو مال منی:)
𝐏𝐚𝐫𝐭:۱۰
(پرش زمانی به صبح)
ویو تهیونگ
صبح از خواب بیدار شدم و یدفعه دیدم ا/ت کنار تختم خوابش برده بود
محوش شده بودم
خیلی جذ.اب بودش
همینجوری که نگاش میکردم دیدم از خواب اونم بیدار شد
دیدم داره خیلی بد سرفه میکنه
تهیونگ:ا/ت خوبی؟
ا/ت:آره خوبم
ویو ا/ت
صبح پاشدم
حالم خیلی بد بودش یادم افتاد قرص هامو دیشب نخورده بودم
(ا/ت یه بیماری تنفسی داره که باید دارو مصرف کنه)
که تهیونگ گفت
تهیونگ:ا/ت خوبی؟
ا/ت:آره خوبم
سریع رفتم و تو کیفم قرص هام رو پیدا کردم یکیشون رو برداشتم و با اب خوردمش
تهیونگ:ا/ت چیشد حالت خوبه؟
ا/ت: اره خوبم چیزی نیست بعضی وقتا اینجوری میشم
تهیونگ:باشه
همینجوری که داشتیم باهم حرف میزدیم یه سوال ازش پرسیدم
ا/ت:میتونم یه سوال بپرسم؟
تهیونگ:بگو
ا/ت:خب میشه بگی چرا دیشب تیر خوردی؟
تهیونگ:خب راستش...
(پرش زمانی به صبح)
ویو تهیونگ
صبح از خواب بیدار شدم و یدفعه دیدم ا/ت کنار تختم خوابش برده بود
محوش شده بودم
خیلی جذ.اب بودش
همینجوری که نگاش میکردم دیدم از خواب اونم بیدار شد
دیدم داره خیلی بد سرفه میکنه
تهیونگ:ا/ت خوبی؟
ا/ت:آره خوبم
ویو ا/ت
صبح پاشدم
حالم خیلی بد بودش یادم افتاد قرص هامو دیشب نخورده بودم
(ا/ت یه بیماری تنفسی داره که باید دارو مصرف کنه)
که تهیونگ گفت
تهیونگ:ا/ت خوبی؟
ا/ت:آره خوبم
سریع رفتم و تو کیفم قرص هام رو پیدا کردم یکیشون رو برداشتم و با اب خوردمش
تهیونگ:ا/ت چیشد حالت خوبه؟
ا/ت: اره خوبم چیزی نیست بعضی وقتا اینجوری میشم
تهیونگ:باشه
همینجوری که داشتیم باهم حرف میزدیم یه سوال ازش پرسیدم
ا/ت:میتونم یه سوال بپرسم؟
تهیونگ:بگو
ا/ت:خب میشه بگی چرا دیشب تیر خوردی؟
تهیونگ:خب راستش...
۱.۴k
۰۹ دی ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.