Whalien 52 Part ᯓ 22
به صدای نفسای تهیونگ گوش میدم.
نفساش به نظر گرم میان.
اما بدنش سرده.
پس نفس گرمش از کجا پیداش میشه؟
زمزمه میکنم:حتی نفساتم دیوونه ان...
به خنده اش میندازم.
حتی با چشمای بسته...حتی با گوشامم میتونم رنگ خنده هاشو حس کنم.
میگه:میدونی...درست نیست انقدر به من بگی دیوونه...
احساساتش برام مهم نیست.بیخیال میگم:چرا نگم...وقتی دیوونه ای؟
چشمامو باز میکنم و این بار خودم برای زل زدن توی
چشماش پیشقدم میشم.
پاهاشو توی شکمش جمع میکنه:ترجیح میدم بهم بگی اقلیّت.
نیشخند میزنم:اقلیت؟؟؟
سرشو به عالمت تایید تکون میده و موهاش که هفته ی پیش کوتاه شدن به حرکت درمیان:آره...دیوونه اسمیه که
شماها برای یک اقلیت توی جامعه گذاشتین.براتون عجیبیم
چون تعدادمون کمه...
منظورش رو نمیفهمم.
توضیح میده:این آسایشگاه روببین...همه ی بیمارا همو میشناسن.باهم دیگه حرف میزنن.مشکل همدیگه رو میشنون و شاید برای حل کردنش تالش کنن.اینجا مثل یکجامعه ی کوچیکه که هممون شبیه همیم.بیماریامون فرق
داره،ولی هممون اقلیتیم.با همدیگه میسازیم.
مثال جیهیون...فکر میکنه مسیحه.اون دیوونس ولی نکته ی جالب...طرفداراشن.اسم طرفداراش رو گذاشته پیروان. خنده داره نه؟
نیست...حداقل برای من خنده دار نیست چون منظورش رو نمیفهمم.
میگه:آخه پیروان یعنی همون طرفدار ها!هردوتاشون یه معنی میدن!مثل اینه که اسم ماشینت رو بذاری اتومبیل!یا
اسم یک خوردنی رو بذاری غذا!
میفهمم که کجا این موضوع براش خنده داره.ولی من خندم نمیگیره...حوصلم سر میره:داشتی در مورد اقلیت حرف میزدی.
از قطع شدن حرفش ناراحت نمیشه:آره...ما دیوونه ایم چون
کمیم...چون آدمایی که مثل شمان جامعه رو تشکیل دادن.حاال تصور کن شما توی اقلیت بودین...و ما به قول شما،دیوونه ها اکثریت جامعه.
بازم ما دیوونه بودیم؟
به فکر فرو میرم.
ادامه میده:کارای ما برای خودمون منطقیه...در نظر ما، شماها عجیب غریبین.
پس توی جامعه ای که اکثریت جامعه ما باشیم،شماها دیوونه و عجیبین.
دلم نمیخواد اعتراف کنم،ولی حق با اونه.ما بقیه رو به دیوانگی متهم میکنیم...فقط چون زیادیم.
فقط چون قدرتش رو داریم.
منطق ما قابل تغییره.
چیزی که ما بهش میگیم منطق و بهش افتخار میکنیم...فقط به تعداد آدمایی بستگی داره که به اون اعتقاد دارن.
اگه پیروان جیهیون زیاد و زیاد تر بشن به همون نسبت احتمال دیوانه بودنش پایین و پایین تر میاد.
جیهیون تغییر نکرده...تنها چیزی که تغییر کرده تعداد آدمایی ان که قبولش دارن.
منطق رو آدمای پرطرفدار میسازن...
نفساش به نظر گرم میان.
اما بدنش سرده.
پس نفس گرمش از کجا پیداش میشه؟
زمزمه میکنم:حتی نفساتم دیوونه ان...
به خنده اش میندازم.
حتی با چشمای بسته...حتی با گوشامم میتونم رنگ خنده هاشو حس کنم.
میگه:میدونی...درست نیست انقدر به من بگی دیوونه...
احساساتش برام مهم نیست.بیخیال میگم:چرا نگم...وقتی دیوونه ای؟
چشمامو باز میکنم و این بار خودم برای زل زدن توی
چشماش پیشقدم میشم.
پاهاشو توی شکمش جمع میکنه:ترجیح میدم بهم بگی اقلیّت.
نیشخند میزنم:اقلیت؟؟؟
سرشو به عالمت تایید تکون میده و موهاش که هفته ی پیش کوتاه شدن به حرکت درمیان:آره...دیوونه اسمیه که
شماها برای یک اقلیت توی جامعه گذاشتین.براتون عجیبیم
چون تعدادمون کمه...
منظورش رو نمیفهمم.
توضیح میده:این آسایشگاه روببین...همه ی بیمارا همو میشناسن.باهم دیگه حرف میزنن.مشکل همدیگه رو میشنون و شاید برای حل کردنش تالش کنن.اینجا مثل یکجامعه ی کوچیکه که هممون شبیه همیم.بیماریامون فرق
داره،ولی هممون اقلیتیم.با همدیگه میسازیم.
مثال جیهیون...فکر میکنه مسیحه.اون دیوونس ولی نکته ی جالب...طرفداراشن.اسم طرفداراش رو گذاشته پیروان. خنده داره نه؟
نیست...حداقل برای من خنده دار نیست چون منظورش رو نمیفهمم.
میگه:آخه پیروان یعنی همون طرفدار ها!هردوتاشون یه معنی میدن!مثل اینه که اسم ماشینت رو بذاری اتومبیل!یا
اسم یک خوردنی رو بذاری غذا!
میفهمم که کجا این موضوع براش خنده داره.ولی من خندم نمیگیره...حوصلم سر میره:داشتی در مورد اقلیت حرف میزدی.
از قطع شدن حرفش ناراحت نمیشه:آره...ما دیوونه ایم چون
کمیم...چون آدمایی که مثل شمان جامعه رو تشکیل دادن.حاال تصور کن شما توی اقلیت بودین...و ما به قول شما،دیوونه ها اکثریت جامعه.
بازم ما دیوونه بودیم؟
به فکر فرو میرم.
ادامه میده:کارای ما برای خودمون منطقیه...در نظر ما، شماها عجیب غریبین.
پس توی جامعه ای که اکثریت جامعه ما باشیم،شماها دیوونه و عجیبین.
دلم نمیخواد اعتراف کنم،ولی حق با اونه.ما بقیه رو به دیوانگی متهم میکنیم...فقط چون زیادیم.
فقط چون قدرتش رو داریم.
منطق ما قابل تغییره.
چیزی که ما بهش میگیم منطق و بهش افتخار میکنیم...فقط به تعداد آدمایی بستگی داره که به اون اعتقاد دارن.
اگه پیروان جیهیون زیاد و زیاد تر بشن به همون نسبت احتمال دیوانه بودنش پایین و پایین تر میاد.
جیهیون تغییر نکرده...تنها چیزی که تغییر کرده تعداد آدمایی ان که قبولش دارن.
منطق رو آدمای پرطرفدار میسازن...
۳.۶k
۰۷ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.