فراموشی!
part ¹
ای بابااا
دوباره درس!
دوباره مشق!
حوصله مدرسه رو ندارم به خداا!
یونیفرم مدرسه رو اتو کردمو کیفمو آماده کردمو روی صندلی داخل اتاقمگذاشتم.
آلارم گوشیمو کوک کردمو خوابیدم!
صبح ساعت ۷ بود که آلارم گوشی به صدا در اومد دستمو بردم سمت میزمو خاموشش کردم و سعی کردم دوباره بخوابم که بت یادآوری زمان دوباره از خواب بیدار شدم و سریع نگاهی به ساعت انداختم.
دیر کرده بودمو باید عجله میکردم!
سریع لباسامو پوشیدمو کیفمو برداشتمو از خونه زدم بیرون!
سریع به سمت مدرسه دویدم و از یه لحاظ هم خوشحال بودم!
شاید اینجا میتونستم خوب درس بخونم ولی تو اون یکی مدرسه چون یکی از فامیلامون اونجا بود و همه چیرو گزارش میداد نمیتونستم کاری کنم یا با دوستام هرکاری دوست دارم بکنم!
با دیدن در بازه مدرسه دویدم داخل که دقیقا پشت سرم درو بستن به اطرافم نگاه کردم که....
ادامه دارد.....
ای بابااا
دوباره درس!
دوباره مشق!
حوصله مدرسه رو ندارم به خداا!
یونیفرم مدرسه رو اتو کردمو کیفمو آماده کردمو روی صندلی داخل اتاقمگذاشتم.
آلارم گوشیمو کوک کردمو خوابیدم!
صبح ساعت ۷ بود که آلارم گوشی به صدا در اومد دستمو بردم سمت میزمو خاموشش کردم و سعی کردم دوباره بخوابم که بت یادآوری زمان دوباره از خواب بیدار شدم و سریع نگاهی به ساعت انداختم.
دیر کرده بودمو باید عجله میکردم!
سریع لباسامو پوشیدمو کیفمو برداشتمو از خونه زدم بیرون!
سریع به سمت مدرسه دویدم و از یه لحاظ هم خوشحال بودم!
شاید اینجا میتونستم خوب درس بخونم ولی تو اون یکی مدرسه چون یکی از فامیلامون اونجا بود و همه چیرو گزارش میداد نمیتونستم کاری کنم یا با دوستام هرکاری دوست دارم بکنم!
با دیدن در بازه مدرسه دویدم داخل که دقیقا پشت سرم درو بستن به اطرافم نگاه کردم که....
ادامه دارد.....
۲۱.۶k
۱۴ فروردین ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.