p3
صبح سه شنبه ، ساعت ۸ :
به سختی از سر جام بلند شدم . بدنم رو کش و قوصی دادم .
موهام رو شونه کردم و باز گذاشتم .
لباس خوابم رو با لباس راحتی ای عوض کردم . امروز اولین روز کاریم به عنوان یه بادیگارد بود .
از توی یخچال یه شیشه اسپرایت برداشتم و سر کشیدم .
درسته به عنوان صبحانه خوب نبود ، ولی بهم انرژی میداد .
بلوز سفید رنگی پوشیدم و آستین هاش رو بالا زدم . روش کت کرم رنگی پوشیدم . به همراه شلوارش . چند تا از دکمه های کت رو بستم و روش کمربند مشکی رنگی پوشیدم .
توی آینه نگاهی به خودم کردم .
خوشگل شده بودم .
اهل آرایش نبودم ، فقط یه تینت قرمز رنگ زدم .
فکر نمیکردم خیلی اتفاقی بیوفته ، اما چون بادیگارد بودم و باید صلاح همراهم میداشتم ، چاقوی که همیشه باهاش کار بقیه رو میساختم ، زیر لباسم مخفی کردم . قایم کردن یه چاقو کار سختی برام نبود .
دستم رو روی تیغه ی تیز چاقو گذاشتم و کشیدم . هنوز رد و بوی خون جانگ ، همراهش بود .
آخه دختر تو از کی آنقدر سنگ دل شدی ؟
نفس عمیقی کشیدم و دوباره توی آینه نگاهی به خودم انداختم .
سوار ماشین شدم و به اون آدرسی که سان جی برام فرستاده بود رفتم .
با استفاده از کارت شناسایی سازمان از نگهبان ها گذشتم و به تبقه ی مدیریت رسیدم .
از آسانسور خارج شدم .
به سمت دختری که در جایگاه منشی نشسته بود رفتم .
ببخشید ، اتاق آقای کیم کجاست ؟
از سر جاش با لبخند بلند شد .
@ اتاق سمت چپ عزیزم .
برای تشکر کمی خم شدم .
متشکرم .
کمی مکث کردم . از روی زنجاقی که به لباسش وصل بود اسمش معلوم بود .
ممنونم نوا .
لبخندی زد .
@, خواهش خوشگله .
دختر مهربون و صمیمی ای بود . ازش خوشم اومد .
در اتاق رو زدم و بعد چند دقیقه در رو باز کردم .
بدون اینکه سرش رو بلند کنه جواب داد .
- بله ؟
چه بی ادب ! .
***
حمایت کنید قشنگام 🥺
به سختی از سر جام بلند شدم . بدنم رو کش و قوصی دادم .
موهام رو شونه کردم و باز گذاشتم .
لباس خوابم رو با لباس راحتی ای عوض کردم . امروز اولین روز کاریم به عنوان یه بادیگارد بود .
از توی یخچال یه شیشه اسپرایت برداشتم و سر کشیدم .
درسته به عنوان صبحانه خوب نبود ، ولی بهم انرژی میداد .
بلوز سفید رنگی پوشیدم و آستین هاش رو بالا زدم . روش کت کرم رنگی پوشیدم . به همراه شلوارش . چند تا از دکمه های کت رو بستم و روش کمربند مشکی رنگی پوشیدم .
توی آینه نگاهی به خودم کردم .
خوشگل شده بودم .
اهل آرایش نبودم ، فقط یه تینت قرمز رنگ زدم .
فکر نمیکردم خیلی اتفاقی بیوفته ، اما چون بادیگارد بودم و باید صلاح همراهم میداشتم ، چاقوی که همیشه باهاش کار بقیه رو میساختم ، زیر لباسم مخفی کردم . قایم کردن یه چاقو کار سختی برام نبود .
دستم رو روی تیغه ی تیز چاقو گذاشتم و کشیدم . هنوز رد و بوی خون جانگ ، همراهش بود .
آخه دختر تو از کی آنقدر سنگ دل شدی ؟
نفس عمیقی کشیدم و دوباره توی آینه نگاهی به خودم انداختم .
سوار ماشین شدم و به اون آدرسی که سان جی برام فرستاده بود رفتم .
با استفاده از کارت شناسایی سازمان از نگهبان ها گذشتم و به تبقه ی مدیریت رسیدم .
از آسانسور خارج شدم .
به سمت دختری که در جایگاه منشی نشسته بود رفتم .
ببخشید ، اتاق آقای کیم کجاست ؟
از سر جاش با لبخند بلند شد .
@ اتاق سمت چپ عزیزم .
برای تشکر کمی خم شدم .
متشکرم .
کمی مکث کردم . از روی زنجاقی که به لباسش وصل بود اسمش معلوم بود .
ممنونم نوا .
لبخندی زد .
@, خواهش خوشگله .
دختر مهربون و صمیمی ای بود . ازش خوشم اومد .
در اتاق رو زدم و بعد چند دقیقه در رو باز کردم .
بدون اینکه سرش رو بلند کنه جواب داد .
- بله ؟
چه بی ادب ! .
***
حمایت کنید قشنگام 🥺
۳.۸k
۲۵ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.