بادیگاردی BTS"پارت سیزدهم"
جین: بچه هارو بردم سمت ماشین و سوار شدیم. خواستم برگردم برم دنبال جونکی ولی گفت منتظرش نمونیم.
کوک_برو دنبال جونکی.
جین_ننیشه، گفت منتظرش نمونیم.
کوک_واقعا میتونید یه دخترو ول کنید؟
نامجون_کوک نگران نباش میتونه از پس خودش بر بیاد.
سخت بود کوک رو اروم کنیم واقعا دلشوره دارم نکنه اتفاقی براش افتاده باشه.
کنار چراغ قرمز وایسادیم چقدر طولانیه. هــــــــــوف! برگشتم کنارمو دیدم یه موتور سنگین زرد خفن کنارم بود. موتور سوار کلاهشو داد بالا، اون که...
جین_جونکی!
کوک_کو؟ کجا؟
خودم: برگشتم طرفشون و یه چشمک زدم و کلاهمو کشیدم جلو و تک چرخ زدم رفتم.
وقتی رسیدم نزدیک خونه موتور رو دوتا کوچه اونورتر گذاشتم و پیاده رفتم خونه. ون رو کنار در دیدم فکر کنم رسیده باشن اول نگاهی به گوشیم انداختم. خـــاک تـــــو ســــــرم!
هر کدومشون ۲۹بار به بالا زنگ زدن بدبخت شدم.سریع دویدم رفتم تو خونه تا درو باز کردم همه طرفم دویدن.
جین_کجا بودی؟
جیمین_تعریف کن چیشد؟
شوگا_اون موتور خودت بود؟
کوک_حالت خوبه؟
تهیونگ_ببینم تو پولدار بودی؟
نامجون_بسه سوال پیچش نکنید حتما خیلی خستست.
_من خوبم بچه ها ممنون نگرانم بودین.
جیهوپ_زود باش تعریف کن بدو!
منو نشوندن رو مبل و خودشون رو به روم نشستن...
شوگا_دقیقا از وقتی ما رو سپردی به جین تعریف کن.
_خب... ام... بعدش که شما رو سپردم دست جین که البته متاسفم نتونستم تا اخرش همراتون بیام، نگهبانه ول کن نبود برای همین همش دنبالم بود و نتونستم برگردم پیشتون...
کوک_قضیه موتوره چیه؟!
_دو دیقه دندون رو جیگر بذار الان میگم. خلاصه بعدش که رفتم تو کوچه بن بست کنار سطل اشغالی بزرگ قایم شدم و نگهبانه گمم کرد یه موتور زرد خیلی خوشگل دیدم که صاحبش داشت مخ میزد ولی مهم نبود به هر حال خیلی خوشگل بود برای همین... قرض گرفتمش...
کوک_دزدیدیش.
_نه فقط قرض گرفتم، همین!
تهیونگ_صبر کن ببینم مگه جونکی دزد بود؟
همونطور که نیشمو تا ته باز کردم گفتم:
_خب... دزد که.. نه... فقط... یه جیب بر.. بو... دم... ام، اره.
جیهوپ_داستان خیلی جالب شد!
جیمین_اونوقت کوک تو از کجا میدونی دزده؟!
کوک_انش مهم نیست!
نامجون_حالا موتوره کجاست؟
_دوتا کوچه اونور تر گذاشتمش تا پیداش کنن.
جین_بچه ها به جیباتون قفل بزنید، یه جیب بر تو خونمون زندگی میکنه.
شوگا_پس بگو چرا روش کارش فرق داره!
_حرف بسه گشنمه.
جین_منم همینطور، امروز من غذا درست میکنم.
_منم مبخوام درست کنم!
جیمین_مگه تو غذا پختن بلدی؟!
_معلومه! تو محله ما به من میگفتن شیرپز محل!
جین_بخوریمو تعریف کنیم!
من و جین مسابقیه گذاشتیم هرکی برنده شد بازنده باید ارزوی برنده رو بر اورده کنه؛داشتم اماده میشدم برای مسابقه. دستمال گردنش شبیه دستمال پیشتازان مدرسمون بود خیلی باحاله!...
کوک_برو دنبال جونکی.
جین_ننیشه، گفت منتظرش نمونیم.
کوک_واقعا میتونید یه دخترو ول کنید؟
نامجون_کوک نگران نباش میتونه از پس خودش بر بیاد.
سخت بود کوک رو اروم کنیم واقعا دلشوره دارم نکنه اتفاقی براش افتاده باشه.
کنار چراغ قرمز وایسادیم چقدر طولانیه. هــــــــــوف! برگشتم کنارمو دیدم یه موتور سنگین زرد خفن کنارم بود. موتور سوار کلاهشو داد بالا، اون که...
جین_جونکی!
کوک_کو؟ کجا؟
خودم: برگشتم طرفشون و یه چشمک زدم و کلاهمو کشیدم جلو و تک چرخ زدم رفتم.
وقتی رسیدم نزدیک خونه موتور رو دوتا کوچه اونورتر گذاشتم و پیاده رفتم خونه. ون رو کنار در دیدم فکر کنم رسیده باشن اول نگاهی به گوشیم انداختم. خـــاک تـــــو ســــــرم!
هر کدومشون ۲۹بار به بالا زنگ زدن بدبخت شدم.سریع دویدم رفتم تو خونه تا درو باز کردم همه طرفم دویدن.
جین_کجا بودی؟
جیمین_تعریف کن چیشد؟
شوگا_اون موتور خودت بود؟
کوک_حالت خوبه؟
تهیونگ_ببینم تو پولدار بودی؟
نامجون_بسه سوال پیچش نکنید حتما خیلی خستست.
_من خوبم بچه ها ممنون نگرانم بودین.
جیهوپ_زود باش تعریف کن بدو!
منو نشوندن رو مبل و خودشون رو به روم نشستن...
شوگا_دقیقا از وقتی ما رو سپردی به جین تعریف کن.
_خب... ام... بعدش که شما رو سپردم دست جین که البته متاسفم نتونستم تا اخرش همراتون بیام، نگهبانه ول کن نبود برای همین همش دنبالم بود و نتونستم برگردم پیشتون...
کوک_قضیه موتوره چیه؟!
_دو دیقه دندون رو جیگر بذار الان میگم. خلاصه بعدش که رفتم تو کوچه بن بست کنار سطل اشغالی بزرگ قایم شدم و نگهبانه گمم کرد یه موتور زرد خیلی خوشگل دیدم که صاحبش داشت مخ میزد ولی مهم نبود به هر حال خیلی خوشگل بود برای همین... قرض گرفتمش...
کوک_دزدیدیش.
_نه فقط قرض گرفتم، همین!
تهیونگ_صبر کن ببینم مگه جونکی دزد بود؟
همونطور که نیشمو تا ته باز کردم گفتم:
_خب... دزد که.. نه... فقط... یه جیب بر.. بو... دم... ام، اره.
جیهوپ_داستان خیلی جالب شد!
جیمین_اونوقت کوک تو از کجا میدونی دزده؟!
کوک_انش مهم نیست!
نامجون_حالا موتوره کجاست؟
_دوتا کوچه اونور تر گذاشتمش تا پیداش کنن.
جین_بچه ها به جیباتون قفل بزنید، یه جیب بر تو خونمون زندگی میکنه.
شوگا_پس بگو چرا روش کارش فرق داره!
_حرف بسه گشنمه.
جین_منم همینطور، امروز من غذا درست میکنم.
_منم مبخوام درست کنم!
جیمین_مگه تو غذا پختن بلدی؟!
_معلومه! تو محله ما به من میگفتن شیرپز محل!
جین_بخوریمو تعریف کنیم!
من و جین مسابقیه گذاشتیم هرکی برنده شد بازنده باید ارزوی برنده رو بر اورده کنه؛داشتم اماده میشدم برای مسابقه. دستمال گردنش شبیه دستمال پیشتازان مدرسمون بود خیلی باحاله!...
۱۳.۶k
۱۱ آبان ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.