رمان پلیس و مافیا پارت ۲
رسیدیم به عمارت خیلی زیبا بود و سیاه
تهیونگ : خدمتکار
خدمتکار: بله قربان
تهیونگ : اتاق خانم را نشون بدید
خدمتکار بله لطفاً دنبالم بیاین
ات: صبر کنید اول دستمو باز کنید
نامجون اومد جلو و دستشو باز کرد رفتن اتاق
خدمتکار : خانم این اتاق شماست و ارباب دستور داده این لباس رو بپوشید
عکس بالا است
ات : اما من نمیتونم خیلی پرنسسی است
خدمتکار: این دستور ارباب است
بعد رفت بیرون
اههه من کجای اینو بپوشم خدایاااا بزار بپوشم دیگه چاره ای ندارم
لباس رو پوشیدم خدمتکار اومد
خدمتکار : ارباب ها کارتون داره
ات ؛ همون مافیای بی ریخت
خدمتکار : خواهش میکنم اینطور نگید باید بهشون ارباب بگید وگرنه شنکجه تون می کنن
تهیونگ : خدمتکار
خدمتکار: بله قربان
تهیونگ : اتاق خانم را نشون بدید
خدمتکار بله لطفاً دنبالم بیاین
ات: صبر کنید اول دستمو باز کنید
نامجون اومد جلو و دستشو باز کرد رفتن اتاق
خدمتکار : خانم این اتاق شماست و ارباب دستور داده این لباس رو بپوشید
عکس بالا است
ات : اما من نمیتونم خیلی پرنسسی است
خدمتکار: این دستور ارباب است
بعد رفت بیرون
اههه من کجای اینو بپوشم خدایاااا بزار بپوشم دیگه چاره ای ندارم
لباس رو پوشیدم خدمتکار اومد
خدمتکار : ارباب ها کارتون داره
ات ؛ همون مافیای بی ریخت
خدمتکار : خواهش میکنم اینطور نگید باید بهشون ارباب بگید وگرنه شنکجه تون می کنن
۴.۹k
۰۳ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.