ترس از تنهایی 🤍🖤 •°Part 59°•
(لیانا)
صبح از خواب بلند شدیم و کارای صبحگاهیمونو انجام دادیم و رفتیم همه سرمیز صبحونه بودن و وقتی من وارد شدم همه به من خیره شدن
لیانا: صبح بخیر
همه خیلی آروم جوابمو دادن منم نشستم سر میز اومدم شروع کنم به خوردن دیدم بازم دارن منو نگاه میکنن
لیانا: شماها چتونه؟ چرا اینجوری زل زدین به من مگه چیزی روی صورتمه واااا
نارا: الان تو از دست ما ناراحت نیستی؟
لیانا: جونگ کوک مگه دیشب بهشون نگفتی؟
جونگ کوک: چرا بابا گفتم بخدا
لیانا: خب من جوابمو دیشب دادم دیگه گفتم که ناراحت نیستم
جیمین: خب خداروشکر بیاین شروع کنیم
همگی خوردیم صبحونرو و جمع و جور کردیم امروز قرار بود کلا بریم ساحل و بله روز سوپرایز جیمین هم امروزه همه رفتیم و آماده شدیم و سمت ساحل راه افتادیم و بچه ها رفتن داخل دریا ولی من نه چون از آب بشدت میترسم بچه ها کلی خوش گذروندن و نارا هم اومد کنارم نشست
نارا: آماده ای برای عملی کردن نقشمون
لیانا: اوهوم
نارا: خب دارن میان میدونی باید چیکار کنی دیگه؟
لیانا: آره بابا
نارا: خب پس فایتینگ
لیانا: فایتینگ
همه اومدن و نشستیم دور هم چند ثانیه گذشت و من طبق نقشه شروع کردم
لیانا: میگم نارا کی میخواین بچه بیارین؟
جونگ کوک: لیانا چی میگی؟!
جیمین: لیانا چی میگی تو؟
لیانا: وااا مگه چی گفتم
جیمین: چرا خودتو زدی به اون راه دقیقا؟ داری دق و دلی ناراحتی دیشبتو در میاری الان؟ اگر اینطوره باید بگم اصلا این مسئله چیزی نیست که بخوای ازش استفاده کنی
جونگ کوک: راست میگه لیانا زود باش معذرت خواهی کن این کارت خیلی زشته
همه در ادامه به لیانا گفتن که این کارش زشت بوده لیانا توقع نداشت که اینهمه بهش بتوپن و کلی ناراحت شد و اشکش سرازیر شد
لیانا: نارا شی خودت برگرد بهشون حقیقتو بگو با این نقشه کشیدنت
و بلند شدمو از جمع فاصله گرفتم
(نارا)
ای وای اینا چرا اینجوری کردن
نارا: شماها چتونه؟ چرا اینجوری باهاش حرف زدین؟
جیمین: واا تو چرا به هیچ جات نیست؟ راستی منظور لیانا چی بود از جمله اخرش؟!
نارا: من و لیانا نقشه کشیده بودیم تا من یه خبری رو به تو بدم
جیمین: چی؟!
نارا: جیمین من مشکلی برای بارداری ندارم و میتونم بچه دار بشم
جیمین: ولی دکتره....
نارا: اون بخاطر مصرف دارو های افسردگیم که رو ازمایشم تاثیر گذاشته بود اشتباه تشخیص داده بود
جیمین: ........
کپی ممنوع ❌
صبح از خواب بلند شدیم و کارای صبحگاهیمونو انجام دادیم و رفتیم همه سرمیز صبحونه بودن و وقتی من وارد شدم همه به من خیره شدن
لیانا: صبح بخیر
همه خیلی آروم جوابمو دادن منم نشستم سر میز اومدم شروع کنم به خوردن دیدم بازم دارن منو نگاه میکنن
لیانا: شماها چتونه؟ چرا اینجوری زل زدین به من مگه چیزی روی صورتمه واااا
نارا: الان تو از دست ما ناراحت نیستی؟
لیانا: جونگ کوک مگه دیشب بهشون نگفتی؟
جونگ کوک: چرا بابا گفتم بخدا
لیانا: خب من جوابمو دیشب دادم دیگه گفتم که ناراحت نیستم
جیمین: خب خداروشکر بیاین شروع کنیم
همگی خوردیم صبحونرو و جمع و جور کردیم امروز قرار بود کلا بریم ساحل و بله روز سوپرایز جیمین هم امروزه همه رفتیم و آماده شدیم و سمت ساحل راه افتادیم و بچه ها رفتن داخل دریا ولی من نه چون از آب بشدت میترسم بچه ها کلی خوش گذروندن و نارا هم اومد کنارم نشست
نارا: آماده ای برای عملی کردن نقشمون
لیانا: اوهوم
نارا: خب دارن میان میدونی باید چیکار کنی دیگه؟
لیانا: آره بابا
نارا: خب پس فایتینگ
لیانا: فایتینگ
همه اومدن و نشستیم دور هم چند ثانیه گذشت و من طبق نقشه شروع کردم
لیانا: میگم نارا کی میخواین بچه بیارین؟
جونگ کوک: لیانا چی میگی؟!
جیمین: لیانا چی میگی تو؟
لیانا: وااا مگه چی گفتم
جیمین: چرا خودتو زدی به اون راه دقیقا؟ داری دق و دلی ناراحتی دیشبتو در میاری الان؟ اگر اینطوره باید بگم اصلا این مسئله چیزی نیست که بخوای ازش استفاده کنی
جونگ کوک: راست میگه لیانا زود باش معذرت خواهی کن این کارت خیلی زشته
همه در ادامه به لیانا گفتن که این کارش زشت بوده لیانا توقع نداشت که اینهمه بهش بتوپن و کلی ناراحت شد و اشکش سرازیر شد
لیانا: نارا شی خودت برگرد بهشون حقیقتو بگو با این نقشه کشیدنت
و بلند شدمو از جمع فاصله گرفتم
(نارا)
ای وای اینا چرا اینجوری کردن
نارا: شماها چتونه؟ چرا اینجوری باهاش حرف زدین؟
جیمین: واا تو چرا به هیچ جات نیست؟ راستی منظور لیانا چی بود از جمله اخرش؟!
نارا: من و لیانا نقشه کشیده بودیم تا من یه خبری رو به تو بدم
جیمین: چی؟!
نارا: جیمین من مشکلی برای بارداری ندارم و میتونم بچه دار بشم
جیمین: ولی دکتره....
نارا: اون بخاطر مصرف دارو های افسردگیم که رو ازمایشم تاثیر گذاشته بود اشتباه تشخیص داده بود
جیمین: ........
کپی ممنوع ❌
۵۰.۸k
۲۸ دی ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۲۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.