فیک shadow of death پارت⁶¹
تهیونگ « از وقتی وارد ویلا شدیم فهمیدم کاسه ای زیر نیم کاسه اس و شک کردم... بعدش با حرکتی که لونا کرد شَکم به یقین تبدیل شد....جیهوپ میهی رو گرفت و منم لونا رو از پشت بغل کردم....چی تو فکرت میگذره لونا؟ این حرکت برای چی بود؟
جیمین « پاکت رو باز کردم و با یه بیبی چک مثبت و یه نامه مواحج شدم....ل...ونا....لونا ای..ن...این چیه؟؟
لونا « تبریک میگم داری بابا میشی...برگشتم و گونه تهیونگ رو بوسیدم...تو هم داری دایی میشی...و هوپی جونم😁😁داری نوه دار میشی
تهیونگ و جیهوپ « 😶😶😶
جیمین « گریه ام گرفته بود....برگشتم و با چشمای اشکیم به لونا نگاه کردم....لونا من دارم بابا میشممممم...
لونا « اولش فکر کردم جیمین ناراحت شده اما بعدش با دیدن اشکی که گونه هاشو خیس کرده بود و مشخص بود اشک شوقه دلم گرم شد...جیمین اومد سمتم و بغلم کرد و توی هوا میچرخوندم....
جیمین « خدای من باور نمیشه دارم بابا میشمممممم...ممنونم لونا..ممنونم لونا
میهی « هیق....چه احساسی
جیهوپ « الهیییییی...بابا بزرگ عمته.. من عموش میشم
لونا « اوم باشه
تهیونگ « این نقشه شوم کار کدومتون بود؟
میهی « من از این کارا نمیکنم....همش نقشه لونا بود
لونا « خب اخه شما ها مافیایین گفتم یه سوپرایز خفن داشته باشم بد کردم؟
جیمین « کل نقشه سوپرایز رو تعریف کن ببینم
لونا « اهم مهم نیست اخه
میهی « نه نه بزارین من تعریف کنم
لونا « میهی خفه شو شَر درست نکن
جیمین « لونا سکوت کن... میهی کل ماجرا رو باید تعریف کنی... دست لونا رو گرفتم و رفتیم داخل روی مبل نشستیم
میهی « ارباب یه چیزی دم گوش لونا گفت و ساکتش کرد...بعدش نشستیم توی سالن و سیر تا پیاز نقشه رو تعریف کردم...
میهی « خلاصه در عین حال که عین سگ ترسیده بود این نقشه رو عملی کرد
تهیونگ « پیشی خنگ نگفتی اگه موقع فرار از عمارت جیمین مچت رو میگرفت چه بلایی سرت میورد؟؟
لونا « چرا بهش فکر کردم اما خب از بچگی ریسک پذیر بودم....نمیدونی چه استرسی داشتم....باور کن سخترین کار دنیا اینه که سر جیمین رو کلاه بزاری اونم وقتی توی خونه است
تهیونگ « اره باید قیافه اش رو اون موقع میدیدی تا ترس واقعی رو نشونت میداد....
لونا « یاع مگه چطوری شده بود...وقتی برده عمارت بودم چند بار عصبانیت جیمین رو دیده بودم...با سری که تهیونگ تکون داد متوجه شدم اوضاع خیته....برگشتم و به جیمین نگاه کردم که با چشمای ریز شده بهم خیره شده بود..... جیمینا ( با لحن کیوت)
جیمین « خودت خوب میدونی با این چیزا خامت نمیشم بچه....مگه استرس برای زن باردار سم نیست تو چرا همچین کاری کردی؟؟
لونا « یاعععع...جیمینا هنوز یه ماهم نشدهـ
جیمین « اما تو از این لحظه به بعد تحت نظری
لباس لونا و میهی
جیمین « پاکت رو باز کردم و با یه بیبی چک مثبت و یه نامه مواحج شدم....ل...ونا....لونا ای..ن...این چیه؟؟
لونا « تبریک میگم داری بابا میشی...برگشتم و گونه تهیونگ رو بوسیدم...تو هم داری دایی میشی...و هوپی جونم😁😁داری نوه دار میشی
تهیونگ و جیهوپ « 😶😶😶
جیمین « گریه ام گرفته بود....برگشتم و با چشمای اشکیم به لونا نگاه کردم....لونا من دارم بابا میشممممم...
لونا « اولش فکر کردم جیمین ناراحت شده اما بعدش با دیدن اشکی که گونه هاشو خیس کرده بود و مشخص بود اشک شوقه دلم گرم شد...جیمین اومد سمتم و بغلم کرد و توی هوا میچرخوندم....
جیمین « خدای من باور نمیشه دارم بابا میشمممممم...ممنونم لونا..ممنونم لونا
میهی « هیق....چه احساسی
جیهوپ « الهیییییی...بابا بزرگ عمته.. من عموش میشم
لونا « اوم باشه
تهیونگ « این نقشه شوم کار کدومتون بود؟
میهی « من از این کارا نمیکنم....همش نقشه لونا بود
لونا « خب اخه شما ها مافیایین گفتم یه سوپرایز خفن داشته باشم بد کردم؟
جیمین « کل نقشه سوپرایز رو تعریف کن ببینم
لونا « اهم مهم نیست اخه
میهی « نه نه بزارین من تعریف کنم
لونا « میهی خفه شو شَر درست نکن
جیمین « لونا سکوت کن... میهی کل ماجرا رو باید تعریف کنی... دست لونا رو گرفتم و رفتیم داخل روی مبل نشستیم
میهی « ارباب یه چیزی دم گوش لونا گفت و ساکتش کرد...بعدش نشستیم توی سالن و سیر تا پیاز نقشه رو تعریف کردم...
میهی « خلاصه در عین حال که عین سگ ترسیده بود این نقشه رو عملی کرد
تهیونگ « پیشی خنگ نگفتی اگه موقع فرار از عمارت جیمین مچت رو میگرفت چه بلایی سرت میورد؟؟
لونا « چرا بهش فکر کردم اما خب از بچگی ریسک پذیر بودم....نمیدونی چه استرسی داشتم....باور کن سخترین کار دنیا اینه که سر جیمین رو کلاه بزاری اونم وقتی توی خونه است
تهیونگ « اره باید قیافه اش رو اون موقع میدیدی تا ترس واقعی رو نشونت میداد....
لونا « یاع مگه چطوری شده بود...وقتی برده عمارت بودم چند بار عصبانیت جیمین رو دیده بودم...با سری که تهیونگ تکون داد متوجه شدم اوضاع خیته....برگشتم و به جیمین نگاه کردم که با چشمای ریز شده بهم خیره شده بود..... جیمینا ( با لحن کیوت)
جیمین « خودت خوب میدونی با این چیزا خامت نمیشم بچه....مگه استرس برای زن باردار سم نیست تو چرا همچین کاری کردی؟؟
لونا « یاعععع...جیمینا هنوز یه ماهم نشدهـ
جیمین « اما تو از این لحظه به بعد تحت نظری
لباس لونا و میهی
۷۷.۲k
۰۸ فروردین ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۳۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.