My school love p.t7❤
پارت هفتم ^-^
ات"
با برخورد نور توی چشمام آروم آروم بازشون کردم وقتی اطرافو نگاه کردم تازه یاد دیشب افتادم ناخودآگاه گونه هام سرخ شد وقتی برگشتم کوک نبود پس پاشدم رفتم پایین همه جارو گشتم ولی نبود رفتم آشپزخونه که یه برگه روی میز دیدم باز کردمو شروع به خوندن کردم
(ات دیشب واقعا شب فوق العاده ای بود ممنون که وارد زندگیم شدی اما متاسفانه همه ی اینا یه شرط بود و دلیل تمام رفتار هام به خاطر شرط با بچه ها بود میدونم بعد این نامه خیلی ازم متنفر میشی متاسفم لیاقت تو بیشتر از من لطفا همه چیو فراموش کن یه زندگی خوب داشته باش
کوک)
بعد از تموم کردن نامه توی شک بودم نمیدونستم چی کار کنم یا چه واکنشی نشون بدم اصلا متوجه نشدم کی صورتم خیس شد فورا لباس های بیرونمو پوشیدم قرار بود فردا برگردیم سئول تا اون موقع همه توی عمارت کوک مونده بودن پس فورا رفتم اونجا توی راه با خودم میگفتم حتما این یه شوخی مطمعنم اون همچین کاری رو نمیکنه حتما میخواد اونجا سوپرایزم کنه اره اره همینه اشک های روی صورتمو پاک کردم
وقتی رسیدم دیدم دخترا با دوستای کوک و خواهر کوک اونجا بودن فورا رفتم سمتشون وقتی منو دیدن شکه شدن و اومدن طرفم
جنی:خب بگو ببینم دیشب با کوک چیا شد حدس میزنم الان دیگه دختر نباشی کلک
جیهوپ: راست میگه تعریف کن چی شد اون چیه توی دستت
+ببینم کوک اینجاست ؟
جیمین:نه کوک از دیشب اینجا نیومده مگه با تو نیست
اینو که شنیدم چشمام سیاهی رفت داشتم می افتادم که بچه ها گرفتنم اگه این حقیقت داشته باشه یعنی اون دخترونگیمو به خاطر یه شرط گرفته و الان رفته
جیمین ویو"
امیدوارم اونی که فکر میکنم نباشه امیدوارم کوک کار احمقانه ای نکرده باشه
جیمین:تعریف کن دیگه اون چیه توی دستت
+صبح ... صبح بلند شدم دیدم ...دیدم ک..کوک اینو گذاشته رو میز همه جارو گشتم نبود ... نبود
از شدت بد حالی حتی نمیتونستم درست حرف بزن که جنی نامه رو از دستم گرفت خوند
جنی: ببینم این عوضی از چه شرطی خرف میزنه هان
همشون سکوت کرده بود
جنی:با شمام چه شرطی جواب بدین ( عربده)
شوگا : خب ما روز اول دیدار ات و کوک وقتی تعریف کرد یه شرطی بستیم و شرطو گفتتت
منو و جنی و هواسا توی شوک رفتیم یعنی چی چطور تونست این کارو با من بکنه مگه من چیکارش کرده بودم
جنی رو به جیمین کرد
جنی:تو ... تو هم اینو میدونستی مگه نه
جیمین :ببین میتونم توضیح بدم اینطوری که ..
با سیلی که جنی بهش زد حرفش قطع شد
جنی: همه چی تموم شد فهمیدی تموم شد
جیمین :جنی میتونم توضیح بدم
جنی:خفشو تو تو نه شماها چطور تونستین یه همچین کاری بکنید مگه ات به شما چه بدی کرده بود
اومد دست منو هواسا رو گرفت
جنی :دیگه نمیخوام هیچکدومتونو ببینم به اون عوضی هم بگین روزی که دوباره ببینمش میکشمش
ات"
با برخورد نور توی چشمام آروم آروم بازشون کردم وقتی اطرافو نگاه کردم تازه یاد دیشب افتادم ناخودآگاه گونه هام سرخ شد وقتی برگشتم کوک نبود پس پاشدم رفتم پایین همه جارو گشتم ولی نبود رفتم آشپزخونه که یه برگه روی میز دیدم باز کردمو شروع به خوندن کردم
(ات دیشب واقعا شب فوق العاده ای بود ممنون که وارد زندگیم شدی اما متاسفانه همه ی اینا یه شرط بود و دلیل تمام رفتار هام به خاطر شرط با بچه ها بود میدونم بعد این نامه خیلی ازم متنفر میشی متاسفم لیاقت تو بیشتر از من لطفا همه چیو فراموش کن یه زندگی خوب داشته باش
کوک)
بعد از تموم کردن نامه توی شک بودم نمیدونستم چی کار کنم یا چه واکنشی نشون بدم اصلا متوجه نشدم کی صورتم خیس شد فورا لباس های بیرونمو پوشیدم قرار بود فردا برگردیم سئول تا اون موقع همه توی عمارت کوک مونده بودن پس فورا رفتم اونجا توی راه با خودم میگفتم حتما این یه شوخی مطمعنم اون همچین کاری رو نمیکنه حتما میخواد اونجا سوپرایزم کنه اره اره همینه اشک های روی صورتمو پاک کردم
وقتی رسیدم دیدم دخترا با دوستای کوک و خواهر کوک اونجا بودن فورا رفتم سمتشون وقتی منو دیدن شکه شدن و اومدن طرفم
جنی:خب بگو ببینم دیشب با کوک چیا شد حدس میزنم الان دیگه دختر نباشی کلک
جیهوپ: راست میگه تعریف کن چی شد اون چیه توی دستت
+ببینم کوک اینجاست ؟
جیمین:نه کوک از دیشب اینجا نیومده مگه با تو نیست
اینو که شنیدم چشمام سیاهی رفت داشتم می افتادم که بچه ها گرفتنم اگه این حقیقت داشته باشه یعنی اون دخترونگیمو به خاطر یه شرط گرفته و الان رفته
جیمین ویو"
امیدوارم اونی که فکر میکنم نباشه امیدوارم کوک کار احمقانه ای نکرده باشه
جیمین:تعریف کن دیگه اون چیه توی دستت
+صبح ... صبح بلند شدم دیدم ...دیدم ک..کوک اینو گذاشته رو میز همه جارو گشتم نبود ... نبود
از شدت بد حالی حتی نمیتونستم درست حرف بزن که جنی نامه رو از دستم گرفت خوند
جنی: ببینم این عوضی از چه شرطی خرف میزنه هان
همشون سکوت کرده بود
جنی:با شمام چه شرطی جواب بدین ( عربده)
شوگا : خب ما روز اول دیدار ات و کوک وقتی تعریف کرد یه شرطی بستیم و شرطو گفتتت
منو و جنی و هواسا توی شوک رفتیم یعنی چی چطور تونست این کارو با من بکنه مگه من چیکارش کرده بودم
جنی رو به جیمین کرد
جنی:تو ... تو هم اینو میدونستی مگه نه
جیمین :ببین میتونم توضیح بدم اینطوری که ..
با سیلی که جنی بهش زد حرفش قطع شد
جنی: همه چی تموم شد فهمیدی تموم شد
جیمین :جنی میتونم توضیح بدم
جنی:خفشو تو تو نه شماها چطور تونستین یه همچین کاری بکنید مگه ات به شما چه بدی کرده بود
اومد دست منو هواسا رو گرفت
جنی :دیگه نمیخوام هیچکدومتونو ببینم به اون عوضی هم بگین روزی که دوباره ببینمش میکشمش
۷.۷k
۱۳ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.