چند پارتی شوگولی🫠💜🐾 p②
تهیونگ « هیونگگگ! هیونگ اینو نگاه کن!
جین « چیشده؟
جونگکوک « غوغایی شده...سولو استنا و هیترا دارن به حد میرسن....بیشتریشون دارن جون یوری رو تهدید میکنن
یونگی « خیلی جدی نگیرید...جیمینم یه مدت تهدید میکردند...
دوساعت بعد//
یونگی « داشتم با هوپی میگفتم و میخندیدم که گوشیم زنگ خورد...ناشناس بود...بله بفرمایید؟
مدیر « آ..آقای مین...من خانم هوانگ هستم...از مهدکودک تماس میگیرم...همونطور که اطلاع دارین ما امروز بچه ها رو به یه اردوی تفریحی برده بودیم.
وقتی میخواستیم برگردیم...یک..یکی از بچه ها گفت یه مردی یوری رو با خودش برد...ما حتی با پلیس هم تماس گرفتیم ولی خب خودتونم باید در جریان باشید...
یونگی « من که اون دختر رو دوست نداشتم...پس چرا ریشه ترس تو دلم بود؟!
گوشی رو قطع کردم که هوپی گفت
هوپی « چیشده؟!
یونگی « یو..یوری رو دزدیدن!
جین « چیشده؟
جونگکوک « غوغایی شده...سولو استنا و هیترا دارن به حد میرسن....بیشتریشون دارن جون یوری رو تهدید میکنن
یونگی « خیلی جدی نگیرید...جیمینم یه مدت تهدید میکردند...
دوساعت بعد//
یونگی « داشتم با هوپی میگفتم و میخندیدم که گوشیم زنگ خورد...ناشناس بود...بله بفرمایید؟
مدیر « آ..آقای مین...من خانم هوانگ هستم...از مهدکودک تماس میگیرم...همونطور که اطلاع دارین ما امروز بچه ها رو به یه اردوی تفریحی برده بودیم.
وقتی میخواستیم برگردیم...یک..یکی از بچه ها گفت یه مردی یوری رو با خودش برد...ما حتی با پلیس هم تماس گرفتیم ولی خب خودتونم باید در جریان باشید...
یونگی « من که اون دختر رو دوست نداشتم...پس چرا ریشه ترس تو دلم بود؟!
گوشی رو قطع کردم که هوپی گفت
هوپی « چیشده؟!
یونگی « یو..یوری رو دزدیدن!
۸۹.۶k
۲۰ آذر ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۴۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.