bad girl p: 47
وسایلامو جمع کردم کولمو برداشتم ایرپادمو گذاشتم یکی از کشوهامو که گوشیام توش بودنو باز کردم7،8تا گوشی برداشتم چون زیاد گوشی میشکونم محظ اعتیاد برداشتم لباس پوشیدم(اسلاید1) از بابا و مامانم و اجوما خدافظی کردیم سوار ماشین شدیم سمت فرودگاه رفتیم
هانا: یوهان
یوهان: جونم
هانا: سوجون حتما اونجا از سوآ خواستگاری میکنه دیگه
یوهان: ارع، رسیدیم پیاده شو بریم
پیاده شدیم وسایلامونو برداشتیم رفتیم داخل فرودگاه بچه هارو دیدم رفتیم پیششون
هانا،یوهان: سلاممممم
همه: سلام
یوهان: پس سوجون و سوآ کجان؟
کوک: هنو نیومدن
نشستیم
مینهو: مثلا واسه ازدواج اونا داریم میریم فرانسه بعد اونا نیومدن
نامی: قربون دهنت
سوجون و سوآ هم اومدن بلاخره سوار هواپیما شدیم منو کوک پیش هم نشستیم
گوشیامونو گذاشتیم رو حالت پرواز (بچه هامن نمیدونم از کره تا فرانسه چقد راهه ولی تو فیک8ساعت تصور کنید)داشتیم با کوک حرف میزدیم که پیشخدمت هواپیما اومد
پرسید چیمی خوریم تا موقعی که غذا حاضر بشه هردوتامون همزمان گفتیم شیرموز
هانا: من2تا
کوک: منم2تا
پیشخدمت رفت
هانا: بلاییی سرم اووردی روزی 1بسته شیرموز میخورم
کوک: واقعا؟ عجب شاهکاری کردم(خنده)
هانا: مرض
پیشخدمت برامون شیرموزامونو اوورد خوردیمشون که صدای نامی درومد
نامی: نمردید شما انقد شیرموز خوردین
هانا: فعلا که زنده ایم
نامی: اخر ورشکستمون میکنید ازبس شیرموز میخورید
پرش زمانی1ساعت بعد
پیشخدمت برامون غذا اوورد خوردیم کوک داش با گوشی ور میرفت منم ایرپادمو گذاشتم قبل اینکه بیایم چن تا اهنگ جدید دان کردم اونارو پلی کردم سرمو گذاشتم رو شونه کوک چشامو بستم نمیدونم چطورخوابم برد
ویو کوک
داشتم با گوشیم ور میرفتم که هانا سرشو گذاش رو شونم چشاشو بست
بعد چن دقیقه دیدم خوابش برده ایرپادشم تو گوشش بود ایرپادو ازگوشش دراووردم خودمم خوابم میومد گوشیرو خاموش کردم سرمو گذاشتم رو سرهانا خودمم خوابیدم
پرش زمانی وقتی رسیدن فرانسه
باصدای بچه ها بیدارشدم دیدم هاناهم بامن بیدارشد
هانا: چتونه
سویون: با اجازه رسیدیم
کوک: اها، پیاده شدیم
رفتیم هتل فقط چنتا اتاق مونده بود چون خسته هم بودیم اتاقارو تحویل گرفتیم اتاقامون دونفره بودن منو هانا اتاقمون یکی بود رفتیم تو اتاق
هانا: یوهان
یوهان: جونم
هانا: سوجون حتما اونجا از سوآ خواستگاری میکنه دیگه
یوهان: ارع، رسیدیم پیاده شو بریم
پیاده شدیم وسایلامونو برداشتیم رفتیم داخل فرودگاه بچه هارو دیدم رفتیم پیششون
هانا،یوهان: سلاممممم
همه: سلام
یوهان: پس سوجون و سوآ کجان؟
کوک: هنو نیومدن
نشستیم
مینهو: مثلا واسه ازدواج اونا داریم میریم فرانسه بعد اونا نیومدن
نامی: قربون دهنت
سوجون و سوآ هم اومدن بلاخره سوار هواپیما شدیم منو کوک پیش هم نشستیم
گوشیامونو گذاشتیم رو حالت پرواز (بچه هامن نمیدونم از کره تا فرانسه چقد راهه ولی تو فیک8ساعت تصور کنید)داشتیم با کوک حرف میزدیم که پیشخدمت هواپیما اومد
پرسید چیمی خوریم تا موقعی که غذا حاضر بشه هردوتامون همزمان گفتیم شیرموز
هانا: من2تا
کوک: منم2تا
پیشخدمت رفت
هانا: بلاییی سرم اووردی روزی 1بسته شیرموز میخورم
کوک: واقعا؟ عجب شاهکاری کردم(خنده)
هانا: مرض
پیشخدمت برامون شیرموزامونو اوورد خوردیمشون که صدای نامی درومد
نامی: نمردید شما انقد شیرموز خوردین
هانا: فعلا که زنده ایم
نامی: اخر ورشکستمون میکنید ازبس شیرموز میخورید
پرش زمانی1ساعت بعد
پیشخدمت برامون غذا اوورد خوردیم کوک داش با گوشی ور میرفت منم ایرپادمو گذاشتم قبل اینکه بیایم چن تا اهنگ جدید دان کردم اونارو پلی کردم سرمو گذاشتم رو شونه کوک چشامو بستم نمیدونم چطورخوابم برد
ویو کوک
داشتم با گوشیم ور میرفتم که هانا سرشو گذاش رو شونم چشاشو بست
بعد چن دقیقه دیدم خوابش برده ایرپادشم تو گوشش بود ایرپادو ازگوشش دراووردم خودمم خوابم میومد گوشیرو خاموش کردم سرمو گذاشتم رو سرهانا خودمم خوابیدم
پرش زمانی وقتی رسیدن فرانسه
باصدای بچه ها بیدارشدم دیدم هاناهم بامن بیدارشد
هانا: چتونه
سویون: با اجازه رسیدیم
کوک: اها، پیاده شدیم
رفتیم هتل فقط چنتا اتاق مونده بود چون خسته هم بودیم اتاقارو تحویل گرفتیم اتاقامون دونفره بودن منو هانا اتاقمون یکی بود رفتیم تو اتاق
۸.۱k
۲۰ فروردین ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.