پارت چهار : پادشاه من
از زبان ادمین
بریم پیش ا.ت
یورا : بانوی من براتون غذا اوردم
ا.ت : بیا تو یورا
یورا اومد تو و میز غذا رو گذاشت جلوی ا.ت و ا.ت با اشتیاق شروع کرد به خوردن
ولی فقط تونست تا نصفی از غذا رو بخوره و مقدار زیادی ازش باقی مونده بود
یورا : بانوی من شما تازه بهوش اومدید
باید حسابی خودتون رو تقویت کنید
و غذا های سالم و مقوی بخورید
ا.ت : میدونم عزیزم ولی دیگه نمیتونم بخورم
یورا : امم خب باشع
بانو چوی : دخترم میخوای شب یکم بریم توی قصر قدم بزنیم تا حال و هوات عوض شع
ا.ت : فکر خوبیه ولی هنوز ظهره شب نشده امن بانو چوی میتونم بهتون خاله
بانو چوی : البته دخترم
از زبان جونگ کوک
وقت ناهار بود میخواستم ناهار رو با ا.ت بخورم پس بدون خبر رفتم به عمارتش و درست مساوی شد با بیرون اومدن ندیمه یورا دیدم میز غذا دستشه و داره میاد بیرون
از لین اون همه غذا فقط مقدار کمیش خورده شده بود چرا نکنه مریض شده که نمیتونه غذا بخوره رفتم جلوی یورا که یورا تا منو دید بهم تعظیم کرد
کوک : دلیلی داشته که بانو غذاشون رو نخوردن
یورا : عالیجناب ایشون گفتن که میل ندارن و نمتونن بیشتر بخورن
کوک : ولی اینکه خیلی کمه امم ایشون مریضی چیزی که نیستن نه
یورا : نه حالشون کاملا خوبه فقط گغتن میل ندارن و نمیتونن بخورن
کوک : بسیار خب میتونی بری و به بانو نگو که منو دیدی
یورا : بله عالیجناب
و برگشتم به اقامتگاهم
که اعلام کردن مادرم اومده بهشون گفتم بیان تو
ملکه : پسرم فردا یک مهمانی هست که تمام مقامات قصر و دختران برگزیده و کلاهمه هستن
و تو اونجا باید اتتخاب کنی که کی رو به همسری خودت انتخاب میکنی
کوک : امیدوارم دردسر نشه و ا.ت رو اذیت نکنه
کوک : مادر من سه تا دختر رو در نظر دارم
کیم ا.ت
پارک سورا
و جانگ یونا
ملکه : انتخاب های خوبی داری پسرم هرسه ی این دختر ها خوبن ولی از نظر من بهتره دوره و جانگ و پارک رو خط بکشی چون من فک میکنم اونا فقط دنبال قدرتن
کوک : مادر جان همه ی اینه به کنار دختر وزیر اعظم مادرشون مدام حرف از ازدواج من و دخترشون میزنن بنظرتون چیکار کنم
حتی توی قصر شایعس که من قراره با دختره وزیر اعظم ازدواج کنم
ملکه : پسرم تو ا.ت و سولانگ رو انتخاب کن
من کاری میکنم خود سولانگ از دور رقابت ها بکشه کنار
فلش بک به فردا
بریم پیش ا.ت
یورا : بانوی من براتون غذا اوردم
ا.ت : بیا تو یورا
یورا اومد تو و میز غذا رو گذاشت جلوی ا.ت و ا.ت با اشتیاق شروع کرد به خوردن
ولی فقط تونست تا نصفی از غذا رو بخوره و مقدار زیادی ازش باقی مونده بود
یورا : بانوی من شما تازه بهوش اومدید
باید حسابی خودتون رو تقویت کنید
و غذا های سالم و مقوی بخورید
ا.ت : میدونم عزیزم ولی دیگه نمیتونم بخورم
یورا : امم خب باشع
بانو چوی : دخترم میخوای شب یکم بریم توی قصر قدم بزنیم تا حال و هوات عوض شع
ا.ت : فکر خوبیه ولی هنوز ظهره شب نشده امن بانو چوی میتونم بهتون خاله
بانو چوی : البته دخترم
از زبان جونگ کوک
وقت ناهار بود میخواستم ناهار رو با ا.ت بخورم پس بدون خبر رفتم به عمارتش و درست مساوی شد با بیرون اومدن ندیمه یورا دیدم میز غذا دستشه و داره میاد بیرون
از لین اون همه غذا فقط مقدار کمیش خورده شده بود چرا نکنه مریض شده که نمیتونه غذا بخوره رفتم جلوی یورا که یورا تا منو دید بهم تعظیم کرد
کوک : دلیلی داشته که بانو غذاشون رو نخوردن
یورا : عالیجناب ایشون گفتن که میل ندارن و نمتونن بیشتر بخورن
کوک : ولی اینکه خیلی کمه امم ایشون مریضی چیزی که نیستن نه
یورا : نه حالشون کاملا خوبه فقط گغتن میل ندارن و نمیتونن بخورن
کوک : بسیار خب میتونی بری و به بانو نگو که منو دیدی
یورا : بله عالیجناب
و برگشتم به اقامتگاهم
که اعلام کردن مادرم اومده بهشون گفتم بیان تو
ملکه : پسرم فردا یک مهمانی هست که تمام مقامات قصر و دختران برگزیده و کلاهمه هستن
و تو اونجا باید اتتخاب کنی که کی رو به همسری خودت انتخاب میکنی
کوک : امیدوارم دردسر نشه و ا.ت رو اذیت نکنه
کوک : مادر من سه تا دختر رو در نظر دارم
کیم ا.ت
پارک سورا
و جانگ یونا
ملکه : انتخاب های خوبی داری پسرم هرسه ی این دختر ها خوبن ولی از نظر من بهتره دوره و جانگ و پارک رو خط بکشی چون من فک میکنم اونا فقط دنبال قدرتن
کوک : مادر جان همه ی اینه به کنار دختر وزیر اعظم مادرشون مدام حرف از ازدواج من و دخترشون میزنن بنظرتون چیکار کنم
حتی توی قصر شایعس که من قراره با دختره وزیر اعظم ازدواج کنم
ملکه : پسرم تو ا.ت و سولانگ رو انتخاب کن
من کاری میکنم خود سولانگ از دور رقابت ها بکشه کنار
فلش بک به فردا
۱۰.۵k
۰۵ آبان ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.