از همان اول هم در عشق و عاشقی خوش شانس نبودم!
از همان اول هم در عشق و عاشقی خوش شانس نبودم!
همش پنج سالم بود که دختر همسایه مان خاله زهرا را بوسیدم
دوستش داشتم خب، ازین عشق های بچگی
او هم نه گذاشت و نه برداشت صاف رفت گذاشت کف دست مادرش
مادرش هم به مادرم گفت و شب مادرم شپلق گذاشت زیر گوشم
گفت زشت نیست، دختر همسایه را میبوسی؟
تورا چه به عشق جغله!
ما هم شده بودیم سیلی خورده ی عشق
از آن بعد با حسرت به لیلا نگاه میکردم
فکر شیطنت که به سرم میزد دست میکشیدم روی جای سیلیه مادر که دور این کار ها را خط بکش. تورا چه به عشق جغله
اندکی بزرگ تر شدیم و افتادیم در دوران پر شور نوجوانی
دختری را هر روز در محله میدیدم
دختر بامزه ای بود
چشم و ابرویی دلربا
موهای لخت و یک دست و صاف قند در دل آب کن
که وقتی با عشوه صحبت میکرد دلت هری میریخت
از بخت و اقبال ما اکثر صبح ها در راه رفتن به مدرسه یکدیگر را میدیدیم
عجب کیفی میداد، سرحال میشدی وقتی شروع صبحت با او میشد
تا خواستیم حرف دل را روی زبان بیاوریم یک سالی طول کشید
تا بجنبیم به خودمان
دیدیم ای دل غافل از محله رفته و دستمان مانده بود درون پوست گردو
خوش شانس نبودم دیگر چه کنم، در این یک مورد عجیب بد شانس بودم.
از حال و هوای کودکی و نوجوانی در آمدیم
پا درون دوره جوانی گذاشتیم
حس بی نظیر غرور و قدرت
دوره ورود به دانشگاه
ما هم پا گذاشتیم درون دانشگاه
از همان اوایل فقط یک نفر چشممان را گرفت
به کسی دیگر حتی چشم نداشتیم
هرچه بود و نبود همان بود و همان
از بچگی عادتم بود
یک نفر را که میدیدم
بقیه برایم محو میشدند
آخر یک دل داریم و یک دلبر دیگر!!
عادت بد من هم این بود که حتی در عشق کسی میسوختم به رویش نمی آوردم
آخر جای سیلی هنوز که هنوز است تیر میکشید این موقع ها
و زمزمه ای در گوشم میپیچید!
تورا چه به عشق جغله!!!
نگفتیم و فقط ریختیم در دل
نگفتیم و نگفتیم و نگفتیم
که خبر رسید ازدواج کرده
خب به سلامتی و دل خوش :)
نخواهد شانس رفیقت باشد نمیشود دیگر زور ک نیست!
هست؟!
بزرگتر شدیم و وقت ازدواج تقریبا
بالاخره یکی را پیدا کردیم و جرات کردیم بعد از مدت ها کش مکش بگوییم که لعنتی دوستت دارم، عاشق شدم، تو شدی خواب وخوراکم!
بعدش هم که با این شانس ما در عشق زیاد غیر قابل پیش بینی نیست!!
خوب بود همه چیز
اما برگشت و گفت ضربه دار از عشق گذشته ام
روی من حساب نکن
نمیشود!
ینی نه که نخواهم
نمیشود که بشود
او زد و رفت و من ماندم و خودم
من که چیزی نفهمیدم اما
گفتم پس من چه؟ من هم بسوزم برای کسی که نیست؟! انصاف است؟؟
دیگر جوابی نداشت
شد آخرین و آخری
دور عشق را من یکی خط کشیدم و پشت دستم را داغ کردم که دیگر سمتش نروم
گفتم که شانس نداشتم کلا در این مسائل
حال که مینگرم میبینم اصن شاید عشق برای من ساخته نشده باشد؟!
وگرنه این همه بدشانسی دیگر نوبرش است.
و صدایی می آید نرم
آرام
میپیچد
تورا چه به عشق جغله
تورا چه به عشق...!
#حسن_علینژاد
💞 💞
https://t.me/joinchat/AAAAAECrQHi309X0WG1yFg
همش پنج سالم بود که دختر همسایه مان خاله زهرا را بوسیدم
دوستش داشتم خب، ازین عشق های بچگی
او هم نه گذاشت و نه برداشت صاف رفت گذاشت کف دست مادرش
مادرش هم به مادرم گفت و شب مادرم شپلق گذاشت زیر گوشم
گفت زشت نیست، دختر همسایه را میبوسی؟
تورا چه به عشق جغله!
ما هم شده بودیم سیلی خورده ی عشق
از آن بعد با حسرت به لیلا نگاه میکردم
فکر شیطنت که به سرم میزد دست میکشیدم روی جای سیلیه مادر که دور این کار ها را خط بکش. تورا چه به عشق جغله
اندکی بزرگ تر شدیم و افتادیم در دوران پر شور نوجوانی
دختری را هر روز در محله میدیدم
دختر بامزه ای بود
چشم و ابرویی دلربا
موهای لخت و یک دست و صاف قند در دل آب کن
که وقتی با عشوه صحبت میکرد دلت هری میریخت
از بخت و اقبال ما اکثر صبح ها در راه رفتن به مدرسه یکدیگر را میدیدیم
عجب کیفی میداد، سرحال میشدی وقتی شروع صبحت با او میشد
تا خواستیم حرف دل را روی زبان بیاوریم یک سالی طول کشید
تا بجنبیم به خودمان
دیدیم ای دل غافل از محله رفته و دستمان مانده بود درون پوست گردو
خوش شانس نبودم دیگر چه کنم، در این یک مورد عجیب بد شانس بودم.
از حال و هوای کودکی و نوجوانی در آمدیم
پا درون دوره جوانی گذاشتیم
حس بی نظیر غرور و قدرت
دوره ورود به دانشگاه
ما هم پا گذاشتیم درون دانشگاه
از همان اوایل فقط یک نفر چشممان را گرفت
به کسی دیگر حتی چشم نداشتیم
هرچه بود و نبود همان بود و همان
از بچگی عادتم بود
یک نفر را که میدیدم
بقیه برایم محو میشدند
آخر یک دل داریم و یک دلبر دیگر!!
عادت بد من هم این بود که حتی در عشق کسی میسوختم به رویش نمی آوردم
آخر جای سیلی هنوز که هنوز است تیر میکشید این موقع ها
و زمزمه ای در گوشم میپیچید!
تورا چه به عشق جغله!!!
نگفتیم و فقط ریختیم در دل
نگفتیم و نگفتیم و نگفتیم
که خبر رسید ازدواج کرده
خب به سلامتی و دل خوش :)
نخواهد شانس رفیقت باشد نمیشود دیگر زور ک نیست!
هست؟!
بزرگتر شدیم و وقت ازدواج تقریبا
بالاخره یکی را پیدا کردیم و جرات کردیم بعد از مدت ها کش مکش بگوییم که لعنتی دوستت دارم، عاشق شدم، تو شدی خواب وخوراکم!
بعدش هم که با این شانس ما در عشق زیاد غیر قابل پیش بینی نیست!!
خوب بود همه چیز
اما برگشت و گفت ضربه دار از عشق گذشته ام
روی من حساب نکن
نمیشود!
ینی نه که نخواهم
نمیشود که بشود
او زد و رفت و من ماندم و خودم
من که چیزی نفهمیدم اما
گفتم پس من چه؟ من هم بسوزم برای کسی که نیست؟! انصاف است؟؟
دیگر جوابی نداشت
شد آخرین و آخری
دور عشق را من یکی خط کشیدم و پشت دستم را داغ کردم که دیگر سمتش نروم
گفتم که شانس نداشتم کلا در این مسائل
حال که مینگرم میبینم اصن شاید عشق برای من ساخته نشده باشد؟!
وگرنه این همه بدشانسی دیگر نوبرش است.
و صدایی می آید نرم
آرام
میپیچد
تورا چه به عشق جغله
تورا چه به عشق...!
#حسن_علینژاد
💞 💞
https://t.me/joinchat/AAAAAECrQHi309X0WG1yFg
۶.۷k
۰۳ شهریور ۱۳۹۷
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.