اوه اوه،بازم ک تیپ زدی خانم خفن،خبریه؟
_اوه اوه،بازم ک تیپ زدی خانم خفن،خبریه؟
-عه،من که هر روز اینجوری میام مدرسه،اصن لیاقت یه همچین خواهریو نداره
_اوه مادمازل،یه فکری به حال اون بدبختایی بکن ک روت کراشن حداقل
-من نه ازشون خوشم میاد نه روشون کراشم،پس برام مهم نیستن
و بعد روی صندلیه روبه روش نشستم و مشغول خوردن پنکیک و کافیم شدم که متوجه نگاه کوک شدم
سرمو بالا آوردم و دیدم با قیافه ای که داره از خنده منفجر میشه نگام میکنه
- چته خوشگل ندیدی،صبونتو بخور
نتونست خودشو نگه داره و محکم زو زیر خنده،وسط خنده هاش گفت
_مگه چن روزه غذا نخوردی که اینجوری حمله کردی به پنکیکا؟
با قیافه ی متعجبی نگاش کردم و گفتم
-هوی اسم عشق من نیار دیگه،من پنکیک نخورم میمیرم
بت حرص نگاهی به ساعت گوشیم انداختم و گفتم
- هوی کوک بدبخ شدیم،دیر میرسیم
چن تا دونه پنکیک برداشتم و از خونه زدیم بیرون،نشستم تو ماشین خودم و کوک هم نشست و سریع به راه افتادم
پرش یه زمان رسیدن به مدرسه
خوشبختانه سر وقت رسیدیم و تاخیر نداشتیم،از ماشین که پیاده شدیم همه نگاها برگشت روی من و کوک،برخلاف همه این نگاها اصلن معذبم نمیکردن و یجورایی بهشون عادت کرده بودم
داشتیم با کوک به سمت کلاسمون قدم برمی داشتیم که یهو ی پسر از پشت دست کوک رو کشید.با تعجب سمت اون پسره برگشتم که کوک هم شوکه به سمتش برگشت
باورم نمیشد،اون ته بود!همون دوست بچگیام که بعد از رفتنشون دیگه نتونستم ببینمش،اشتباه میکردم یا واقن خودش بود؟
جونگ کوک هم مثل من متعجب به رو به روش خیره شده بود.اون ولقن ته بود
با تعجب و بریده بریده گفتم
-تت.. ته...تهیونگ....تت...،تویی...؟
چشماش مثل همیشه برق میزد
با خوشحالی پریدم و بغلش و قدر این چند سالی که ندیده بودمش بغلش کردم،اون و خاهرش دوستای من و جونگ کوک بودن و خانواده هامون باهم تو یه شغل مشترک بودن و این یجورایی باعث شده بود که ما باهم بزرگ بشیم و سالای زیادیو با هم بگذرونیم،اولش ته تعجب کرده بود ولی بعد اون هم مند بغل کرد و گفت
+ا/ت!چقد بزرگ شدی.دلم برات تنگ شده بود دختر!
خوشحال بودم که دوباره تهیونگو دیده بودم.فک میکردم دیگه هیچوقت نمیبینمش
#فیک_بی_تی_اس#فیکشن#جونگ_کوک#فیک#تهیونگ#کیدراما#کیپاپ#مافیایی#خفن#شکنجه#کلیپ#کرانچ#کیوت#سیدراما#عاشقانه#بامزه#بی_تی_اس#بلک_پینگ#اکسو#ایتیزی#بلک_پینک#آزادی#موکبانگ#کره#باحال#بی_تی_اس#آنباکسینگ#فوداسمر#اسلایم#دی_او#نامجون#جین#شوگا#جی_هوب#جیمین#عاشقانه#عشق#جان_فدا#نیکا_ساکرمی#مهسا_امینی#مادر#تنهایی#افسردگی#غمگین#شاد#اسلوموشن#کارما#سپهر_خلسه#رضا_پیشرو#امیر_تتلو
-عه،من که هر روز اینجوری میام مدرسه،اصن لیاقت یه همچین خواهریو نداره
_اوه مادمازل،یه فکری به حال اون بدبختایی بکن ک روت کراشن حداقل
-من نه ازشون خوشم میاد نه روشون کراشم،پس برام مهم نیستن
و بعد روی صندلیه روبه روش نشستم و مشغول خوردن پنکیک و کافیم شدم که متوجه نگاه کوک شدم
سرمو بالا آوردم و دیدم با قیافه ای که داره از خنده منفجر میشه نگام میکنه
- چته خوشگل ندیدی،صبونتو بخور
نتونست خودشو نگه داره و محکم زو زیر خنده،وسط خنده هاش گفت
_مگه چن روزه غذا نخوردی که اینجوری حمله کردی به پنکیکا؟
با قیافه ی متعجبی نگاش کردم و گفتم
-هوی اسم عشق من نیار دیگه،من پنکیک نخورم میمیرم
بت حرص نگاهی به ساعت گوشیم انداختم و گفتم
- هوی کوک بدبخ شدیم،دیر میرسیم
چن تا دونه پنکیک برداشتم و از خونه زدیم بیرون،نشستم تو ماشین خودم و کوک هم نشست و سریع به راه افتادم
پرش یه زمان رسیدن به مدرسه
خوشبختانه سر وقت رسیدیم و تاخیر نداشتیم،از ماشین که پیاده شدیم همه نگاها برگشت روی من و کوک،برخلاف همه این نگاها اصلن معذبم نمیکردن و یجورایی بهشون عادت کرده بودم
داشتیم با کوک به سمت کلاسمون قدم برمی داشتیم که یهو ی پسر از پشت دست کوک رو کشید.با تعجب سمت اون پسره برگشتم که کوک هم شوکه به سمتش برگشت
باورم نمیشد،اون ته بود!همون دوست بچگیام که بعد از رفتنشون دیگه نتونستم ببینمش،اشتباه میکردم یا واقن خودش بود؟
جونگ کوک هم مثل من متعجب به رو به روش خیره شده بود.اون ولقن ته بود
با تعجب و بریده بریده گفتم
-تت.. ته...تهیونگ....تت...،تویی...؟
چشماش مثل همیشه برق میزد
با خوشحالی پریدم و بغلش و قدر این چند سالی که ندیده بودمش بغلش کردم،اون و خاهرش دوستای من و جونگ کوک بودن و خانواده هامون باهم تو یه شغل مشترک بودن و این یجورایی باعث شده بود که ما باهم بزرگ بشیم و سالای زیادیو با هم بگذرونیم،اولش ته تعجب کرده بود ولی بعد اون هم مند بغل کرد و گفت
+ا/ت!چقد بزرگ شدی.دلم برات تنگ شده بود دختر!
خوشحال بودم که دوباره تهیونگو دیده بودم.فک میکردم دیگه هیچوقت نمیبینمش
#فیک_بی_تی_اس#فیکشن#جونگ_کوک#فیک#تهیونگ#کیدراما#کیپاپ#مافیایی#خفن#شکنجه#کلیپ#کرانچ#کیوت#سیدراما#عاشقانه#بامزه#بی_تی_اس#بلک_پینگ#اکسو#ایتیزی#بلک_پینک#آزادی#موکبانگ#کره#باحال#بی_تی_اس#آنباکسینگ#فوداسمر#اسلایم#دی_او#نامجون#جین#شوگا#جی_هوب#جیمین#عاشقانه#عشق#جان_فدا#نیکا_ساکرمی#مهسا_امینی#مادر#تنهایی#افسردگی#غمگین#شاد#اسلوموشن#کارما#سپهر_خلسه#رضا_پیشرو#امیر_تتلو
۲۱.۸k
۲۶ دی ۱۴۰۱
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.