"...مایکی:گفتم جلو نیا...!!
"...مایکی:گفتم جلو نیا...!!
دراکن* بهش نزدیک تر شد و مکثی کرد و تو یه ثانیه، دست هایی رو که جلوش با اسلحه میلرزیدن رو، گرفت و روی دیوار، بالای سرش قفلشون کرد؛کمرش و جلو کشید و بدنش رو به خودش چسبوند.
مایکی:فا/ک..!
دراکن:...یادته،بهت گفتم اون بار اولو آخری بوده که از عمارت فرار میکنی...؟و همچنین گفتم خوشم نمیاد ازم سرپیچی بشه...پس،حالا مجبورم تنبیهت کنم،درسته...؟..."
اگه دوست داری ادامه ی این فیک پرطرفدار رو بخونی، زود باش و همین حالا رو لینک زیر کلیک کن و در روبیکا به جمعمون بپیوند و با هشتگ my moon ادامه اش رو بخون!🍓🌟
منتظرتم دارلینگ~♡
@Tokyofaction
دراکن* بهش نزدیک تر شد و مکثی کرد و تو یه ثانیه، دست هایی رو که جلوش با اسلحه میلرزیدن رو، گرفت و روی دیوار، بالای سرش قفلشون کرد؛کمرش و جلو کشید و بدنش رو به خودش چسبوند.
مایکی:فا/ک..!
دراکن:...یادته،بهت گفتم اون بار اولو آخری بوده که از عمارت فرار میکنی...؟و همچنین گفتم خوشم نمیاد ازم سرپیچی بشه...پس،حالا مجبورم تنبیهت کنم،درسته...؟..."
اگه دوست داری ادامه ی این فیک پرطرفدار رو بخونی، زود باش و همین حالا رو لینک زیر کلیک کن و در روبیکا به جمعمون بپیوند و با هشتگ my moon ادامه اش رو بخون!🍓🌟
منتظرتم دارلینگ~♡
@Tokyofaction
۲۶۷
۰۶ آبان ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.