red moon
#red_moon
#ماه_سرخ
P11
هر بهونه ایی توی ذهنم بود رو آوردم
ولی انگار قرار نیست باور کنه
+ صبر کن برم اینا رو بزارم بعد بر می گردم
بعد از پنج دقیقه که ا.ت دیر کرد کوک بلند شد و رفت دنبالش
اههه لعنتی بدنم درد واقعا بعدی داشت .
دوباره چشمم به اون تابلو خورد ، دوباره همون مرد ترسناک توش دیده می شد
چرخیدم که چشمم به آینه خورد
با دیدن چیزی سر جام خشک شدم اون کسی که توی آینه بود اصلا من نبودم
چطور اینقدر احساس تفاوت می کنم
صدای پسر ها که از بالا میومدن پایین توجهمو جلب کرد
جیهوپ با نگرانی گفت : هی کوکی گردنت چی شده
کوکی : امم چیزی نیست شیشه باعث شد زحمی بشم « زیر لب : البته انگار »
نامجون : چی
کوکی : چیز خاصی نیست
کوک ویو
با دیدن پسرا نمی دونم چطور اشتهام به شدت باز شد
نفس نفس می زدم
یهو ا.ت دستمو کشید
+ میشه بیایی یه دقیقه کارت دارمم
و با هم رفتیم آشپزخونه
تهیونگ : بچه ها به نظرتون یکم عجیب نیست کوک العان با دختری که تا دیروز ازش می ترسید یهو صمیمی شده .
شوگا با خمیازه گفت : من که صمیمیتی نمیبینم
جیمین : اما نمی دونم چطور یهو به ذهنم رسید این دوتا کنار هم واقعا خوب به نظر میان نه ؟
جین : اره که پس انتظار داری این مکنه زودتر از ورلد واید هندسام زن بگیره هااا
جیمین : نه هیونگ شکر خوردم .
ا.ت ویو
بردمش توی آشپز خونه و یه بطری خون بهش دادم
+ بگیر اینو بخور
- عه مگه نگفتی اینا مال به بیماریه !
+ العان تو عم به این بیماری مبتلا شدی پس حرف نزن و بخور
- هی ، حق نداری بهم دستور بدی !
کوکی در بطری رو باز کرد و تا بوی خون به مشامش خورد تو یه نفس کل بطریو سر کشید
رفتم اتاق و الماسای خون کوکی رو گرفتم دستم
چه الماسای قشنگی هم داره
دقیقا مثل الماسای عشقمه
شاید باید اینا رو بهش بدمم
اما اگه تاثیری نداشت چی ...
( توی این داستان وقتی انسان ها توسط ومپایر گاز گرفته میشن سه تا دونه الماس قرمز از جای نیش ومپایر میوفته بیرون ، این الماسا به انسان ومپایر شده این قدرت رو میده که وقتی به شکل یه جواهر پیششون باشه باعث میشه شبیه خوناشام ها دیده نشن و حالت انسانی شون رو حفظ کنن )
________________________________
نویسنده ها : @ayyyyyy_9589 & @bts.stray.kids.laver
#ماه_سرخ
P11
هر بهونه ایی توی ذهنم بود رو آوردم
ولی انگار قرار نیست باور کنه
+ صبر کن برم اینا رو بزارم بعد بر می گردم
بعد از پنج دقیقه که ا.ت دیر کرد کوک بلند شد و رفت دنبالش
اههه لعنتی بدنم درد واقعا بعدی داشت .
دوباره چشمم به اون تابلو خورد ، دوباره همون مرد ترسناک توش دیده می شد
چرخیدم که چشمم به آینه خورد
با دیدن چیزی سر جام خشک شدم اون کسی که توی آینه بود اصلا من نبودم
چطور اینقدر احساس تفاوت می کنم
صدای پسر ها که از بالا میومدن پایین توجهمو جلب کرد
جیهوپ با نگرانی گفت : هی کوکی گردنت چی شده
کوکی : امم چیزی نیست شیشه باعث شد زحمی بشم « زیر لب : البته انگار »
نامجون : چی
کوکی : چیز خاصی نیست
کوک ویو
با دیدن پسرا نمی دونم چطور اشتهام به شدت باز شد
نفس نفس می زدم
یهو ا.ت دستمو کشید
+ میشه بیایی یه دقیقه کارت دارمم
و با هم رفتیم آشپزخونه
تهیونگ : بچه ها به نظرتون یکم عجیب نیست کوک العان با دختری که تا دیروز ازش می ترسید یهو صمیمی شده .
شوگا با خمیازه گفت : من که صمیمیتی نمیبینم
جیمین : اما نمی دونم چطور یهو به ذهنم رسید این دوتا کنار هم واقعا خوب به نظر میان نه ؟
جین : اره که پس انتظار داری این مکنه زودتر از ورلد واید هندسام زن بگیره هااا
جیمین : نه هیونگ شکر خوردم .
ا.ت ویو
بردمش توی آشپز خونه و یه بطری خون بهش دادم
+ بگیر اینو بخور
- عه مگه نگفتی اینا مال به بیماریه !
+ العان تو عم به این بیماری مبتلا شدی پس حرف نزن و بخور
- هی ، حق نداری بهم دستور بدی !
کوکی در بطری رو باز کرد و تا بوی خون به مشامش خورد تو یه نفس کل بطریو سر کشید
رفتم اتاق و الماسای خون کوکی رو گرفتم دستم
چه الماسای قشنگی هم داره
دقیقا مثل الماسای عشقمه
شاید باید اینا رو بهش بدمم
اما اگه تاثیری نداشت چی ...
( توی این داستان وقتی انسان ها توسط ومپایر گاز گرفته میشن سه تا دونه الماس قرمز از جای نیش ومپایر میوفته بیرون ، این الماسا به انسان ومپایر شده این قدرت رو میده که وقتی به شکل یه جواهر پیششون باشه باعث میشه شبیه خوناشام ها دیده نشن و حالت انسانی شون رو حفظ کنن )
________________________________
نویسنده ها : @ayyyyyy_9589 & @bts.stray.kids.laver
۱.۸k
۳۰ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.